سینماگران از نسبتشان با سینمای‌ ایران می‌گویند | روایت دلدادگی و رنج!

در گفت‌و‌گو با فیلمزی به مناسبت روز ملی سینما
روز ملی سینما
روز ملی سینما فقط یک رویداد تقویمی نیست؛ بلکه برای سینماگران، یادآور یادگاری‌هایی‌ است از عشق، رفاقت، خاطره و زخم‌...
تبلیغات

به گزارش فیلمزی، روز ملی سینما برای سینماگران یادآور عشق، رفاقت، خاطره و زخم‌هایی است که هنوز تازه‌ هستند و به یاد مانده‌اند.

رسانه‌ی فیلمزی به مناسبت فرا رسیدن روز ملی سینما، سراغ سینماگرانی رفته‌ که عاشقانه پای سینما ایستاده‌‌اند و نام خود را بر پیشانی سینمای ایران حک کرده‌اند. در این گزارش از اشکی که پوری بنایی جلوی دوربین کیارستمی زندگی کرد تا داغ بهمن فرمان‌آرا برای مهرجویی و پوراحمد را می‌خوانید. از نقدهای سازنده‌ی عباس یاری که به فضای سینما وارد است تا هشدار بهنام بهزادی درباره‌ی سینمای ایران که آگاهانه به حاشیه رانده شده است!

در این گزارش از سهمی که تهیه‌کننده‌ای همچون نگار اسکندر برای سینمای مستقل بر خود قائل است تا عشقِ به‌جان‌نشسته‌ی عیاری و شیوه‌ی زیستی که بابک کریمی برای خود ساخته است، روایت‌ می‌شود. آنها یک حقیقت را یادآوری می‌کنند: سینما برای اهلش شغل یا سرگرمی نیست، بخشی از جانشان است؛ عشقی‌ که هرگز تمام نمی‌شود...

هنوز داغ‌دار عزیزان‌مان در سینما هستیم | گفت‌و‌گو با بهمن فرمان‌آرا

بهمن فرمان‌آرا کارگردان نام‌دارِ سینما، فیلم‌های ارزشمندی همچون «خانه‌ی قمر‌خانم»، «شازده احتجاب»، «بوی کافور، عطر یاس»، «خانه‌ای روی آب»، «یک بوس کوچولو» و غیره را در کارنامه‌ی سینمایی خود دارد. او همچنین در مقام تهیه‌کننده با کارگردان‌های برجسته‌ی سینما همچون بهرام بیضایی، عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی و محمدرضا اصلانی همکاری داشته است. این کارگردان به مناسبت روز ملی سینما درباره‌ی نسبت خود با هنرِ سینما گفت:

«سینما برای من تنها محل تجربه و لذت‌ شخصی از این هنر و صنعت نبوده، بلکه یک غم بزرگ برای من به‌جا گذاشته است؛ غم از‌دست‌دادن شریف‌ترین سینماگران ایرانی. احمد پژمان، یکی از دوستان عزیزم، به‌تازگی از میان ما رفت. او ساخت موسیقی متن فیلم در سینما را با شازده احتجاب آغاز کرد و فقدان او داغ تازه‌ای بر پیکره‌ی سینمای ایران است. اما زخمی که در جانم حفره‌ای عمیق شده، قتل داریوش مهرجویی است؛ زخمی که حتی با بخشش قاتلان او توسط خانواده همچنان التیام پیدا نکرد و این پرسش هنوز پابرجاست که چرا به افکار عمومی پاسخ روشنی داده نمی‌شود؟ به همین دلیل من فکر می‌کنم موضوع مهم‌تر از طرح چنین مطالبه‌ای برای روز ملی سینما وجود ندارد؟ این غم درباره‌ی کیومرث پوراحمد نیز صدق می‌کند؛ مرگِ مشکوکی که هنوز پاسخی روشن ندارد و جامعه‌ی سینما همچنان داغدار است.»

اشکی که کیارستمی از من خواست را زندگی کردم | گفت‌و‌گو با پوری بنایی

پوری بنایی از بازیگران شاخص سینمای قبل از انقلاب است که در آثاری همچون «قیصر» و «غزل» به کارگردانی مسعود کیمیایی، «مهرگیاه» ساخته‌ی فریدون گله، «زنبورک» فرخ غفاری، «کوچه‌ی مردها»ی سعید مطلبی و «خداحافظ تهران» ساموئل خاچیکیان ایفای نقش کرده است؛ اما بعد از انقلاب از سینمای ایران کنار گذاشته شد. از او درباره نسبت‌اش با سینما جویا شدیم و گفت:

«وقتی از من می‌خواهید در روز ملی سینما درباره‌ی این هنر صحبت کنم، بغضم می‌گیرد؛ چون باید بگویم ۴۷ سال است که مرا از سینما دور نگه داشته‌اند. من با سینما قهر کرده‌ام، چون بی‌مهری دیدم. بسیاری از بازیگران زن پیش از انقلاب نیز مانند من، در سینمای بعد از انقلاب کنار گذاشته شدند؛ با وجود اینکه همگی عاشق سینما بودیم. یک‌ بار عباس کیارستمی با من تماس گرفت و گفت: «پوری می‌دانم دلخوری، اما می‌خواهم در فیلم شیرین اندازه‌ی حسِ یک اشک حضور داشته باشی.» به خواسته‌ی او پاسخ مثبت دادم. وقتی مقابل دوربین نشستم، در واقع تا دوربین را دیدم، اشکِ واقعی از چشمم جاری شد؛ اشکی برای همه‌ی سال‌هابی که از سینما دور نگه داشته شدم. در واقع، اشکی که کیارستمی می‌خواست بازی کنم به زندگی واقعی من بدل شد.»

با احترام از سینما یاد کنیم | گفت‌و‌گو با عباس یاری

عباس یاری را همه‌ی ما در عرصه‌ی نقد سینما می‌شناسیم. او از جمله منتقدانی است که در فضای نقدنویسی سینمای ایران بسیار تاثیرگذار بوده و از بنیان‌گذارانِ نشریه‌ی بی رقیب «فیلم» به‌شمار می‌آید که توانست با زنده‌یاد مسعود مهرابی و هوشنگ گلمکانی پرچم نقد و نوشتار سینمای ایران را زنده نگه دارد. او درباره‌ی سینما گفت:

«سال‌ها درباره‌ی سینما نوشته‌ام و آرزو دارم همواره با احترام با یکدیگر برخورد کنیم. نباید مانند هواداران فوتبال باشیم که یک روز بازیکنی را به عرش می‌برند و روز دیگر او را زمین می‌زنند. سینما را باید با عشق قضاوت کرد. روز ملی سینما بهترین فرصت است تا به عملکرد خودمان نگاه کنیم. ببینیم با بزرگان فرهنگ و هنر چه کردیم؟ با مهرجویی و پوراحمد چگونه برخورد شد؟ یادمان نرود فیلم‌سازی در برج میلاد تنها به‌دلیل یک اثر متوسط به تمسخر گرفته شد، اما بعد از مرگش همه فریاد فقدان سر دادند. این فضای بی‌رحم در سینما نگران‌کننده است. از سوی دیگر، آداب تماشای فیلم در سالن‌ها نیز بحرانی است. در گذشته صدای تخمه‌شکستن آزارمان می‌داد و امروز نور موبایل، تماس‌های تلفنی و پیامک‌ها جای آن را گرفته‌اند. این بی‌احترامی به سینما و مخاطب است.»

نسبت حضورم در این هنر، حمایت از سینمای مستقل است | گفت‌و‌گو با نگار اسکندرفر

نگار اسکندرفر نویسنده و پژوهشگری است که نسبت او با ادبیات بیش از هنر سینما است. اما چرا او جزو یکی از انتخاب‌های فیلمزی بود؟ اسکندرفر از جمله تهیه‌کننده‌هایی است که ورود به عرصه‌ی سینما را بر اساس نگاه حمایتی که به فیلمسازان جوان و خوش‌فکر سینمای ایران داشته آغاز کرده است. او درباره‌ی نسبت حضور خود در سینما گفت:

«تهیه‌­کنندگی من در سینما به ادامه‌ی فعالیت آموزشی در مؤسسه‌ی کارنامه برمی‌­گردد. پیوسته دغدغه‌ی این را داشتم جوانانی که وقت و پول خود را صرف می کنند، پس از اتمام آموزش از چه مسیری باید وارد عرصه حرفه­‌ای شوند. با توجه به این‌که آشنایی به معادلات تولید در سینما نداشتم، چندان علاقه‌­ای هم برای ورود به این حوزه نداشتم؛ زیرا بیشتر به امر آموزش فکر می­‌کردم. اولین فیلمی که سرمایه­‌گذاری در تولید آن را به عهده گرفتم، فیلم شاعر زباله‌­ها بود. با این ایده که فیلمنامه با یک کارگردان اول آقای محمد احمدی ساخته شود و فارغ التحصیلان بازیگری کارنامه در آن ایفای نقش کنند. در واقع با این حمایت راهی برای ورود آنها گشوده شود. در این فیلم هنرجویانی از جمله صابر ابر، فرزین محدث و غیره حضور داشتند که این مسیر را ادامه دادند. ورود به حوزه‌ی تهیه­ و تولید فیلم­سازان حرفه‌­ای نیز از همین نگاه به سینمای مستقل شکل گرفت. به‌عنوان مثال، همکاری من با اصغر فرهادی در تولید فیلم جدایی نادر از سیمین زمانی اتفاق افتاد که فرهادی در مؤسسه‌ی کارنامه تدریس می­‌کرد.

تهیه‌­کنندگی دو فیلم اخیر شهرام مکری جنایت بی­‌دقت و خرگوش سیاه، خرگوش سفید نیز با انگیزه‌ی حمایت از سینمای مستقل بوده است. زیرا شهرام مکری علاوه بر این‌که در مؤسسه‌ی کارنامه فیلمسازی تدریس می­‌کند، فیلمسازی است که آتیه‌ی درخشانی در سینمای مستقل دارد. در ادامه‌ی این نگرش، تعداد فیلم اولی تولید کرده‌­ام که کارگردان­‌های این فیلم­‌ها از فارغ­‌التحصیلان فیلمسازی کارنامه بودند. برای مثال فیلم روز مبادا به کارگردانی فائزه عزیزخانی و فیلم فصل انار به کارگردانی محسن شرفی­‌نیا و غیره را نیز تولید کرده‌ام. بنابراین نسبت حضورم در سینمای مستقل و یافتن فرمول‌­های حمایت مالی از این نوع سینما بوده است. تا فردا چه پیش آید

سینما بخش مهمی از تار و پود من است | گفت‌و‌گو با کیانوش عیاری

کیانوش عیاری کارگردان دلسوخته‌ی سینما است که به دقت و طراحی در جزئیات شهره است. او هر چند خسته از سال‌ها دویدن در سینمای ایران است، اما همچنان امیدوارانه فیلم می‌سازد. او درباره‌ی نگاه خود به این هنرِ جداب و دوست داشتنی گفت:

«سینما برای من فقط یک علاقه نیست؛ بخش مهمی از وجود و تار و پود من است. با وجود تمام فراز و فرودها و جدایی‌هایی که تجربه کرده‌ام، همچنان عاشق سینما هستم

بحران جای عشق به سینما را گرفته است | گفت‌و‌گو با بهنام بهزادی

بهنام بهزادی نیز از کارگردان‌های جریان‌ساز در سینمای ایران است که آثاری همچون «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» با آهنگسازی کم‌نظیر حسین علیزاده، «قاعده‌ی تصادف»، «وارونگی» و فیلم «من می‌ترسم» را ساخته است که البته این آخری هنوز به نمایش در نیامده است. او گفت:

«امروز بسیاری از سینماگران به‌جای خلق بهترین آثار خود، بیشتر وقتشان را صرف حل بحران‌های موجود می‌کنند. این روند نتیجه‌ی سیاست‌گذاری‌های فرهنگی است که سینما را از یک مزیت نسبی فرهنگی به یک هنر رو به زوال بدل کرده‌اند؛ درست مثل سرنوشت فرش‌بافی در ایران. به باور من، این وضعیت عمدی است. حاکمیت همواره با سینماگران مسئله داشته و تلاش کرده آنها را کنار بزند. حاصل این رویکرد تهی‌شدن سینمای ایران از ماهیت اصلی‌اش است؛ ما امروز با هنری مواجه‌ایم که آگاهانه به حاشیه رانده شده است

سینما کمک کرد تا گلیم خود را از زندگی روزمره بیرون بکشم | گفت‌و‌گو با بابک کریمی

بابک کریمی بازیگر سینمای ایران که همواره انتخاب‌های متفاوتی در عرصه‌ی بازیگری داشته است، درباره‌ی نسبت خود با سینما گفت:

«سینما برای من دقیقا خودِ زندگی است. زیرا زندگی اول من سینما بوده و اگر مجالی می‌شد، سراغ زندگی روزمره با آدم‌ها می‌رفتم. زمانی که جوان بودم، روزی ۴ فیلم می‌دیدم و یا بیشترین وقت خود را در سینما-تک‌های آن زمان می‌گذراندم؛ تا اینکه سینما شغلِ دوست‌داشتنی من شد و کارم را با دستیاری در ایتالیا آغاز کردم. در واقع سینما به من زندگی‌کردن را یاد داد و کمک کرد تا گلیم خود را از زندگی روزمره بیرون بکشم. به همین دلیل، رشد و تجربه‌ی زیسته‌ی من در زمینه‌های مختلف با سینما تعریف می‌شود. زیرا این هنر به من ابزارِ زندگی داد. در حقیقت من به سینما اعتماد کردم و او در مقابل به من اعتمادبه‌نفس داد و توانستم با قدرت در زندگی معمولی رشد کنم. این شانس را داشتم که از کودکی و در کنار پدرم سینما را آغاز کنم. از نظر من، سینما آن زمان بسیار جوان و پویا بود؛ اما اکنون سینما با وجود داشتن سرمایه‌های جوانِ انسانی دچار پیری، کسالت و رخوت شده است و به اعتقاد من، سینما کالاسازی می‌کند و کمتر شاهد فیلم متفاوت در سینما هستیم.»

روایت‌های متفاوت سینماگران در روز ملی سینما تصویری روشن از وضعیت این هنر در ایران امروز به‌دست می‌دهد؛ از غم‌های شخصی و داغ‌های جمعی تا دلخوری‌های تاریخی و نقدهای تند به ساختار فرهنگی. فرمان‌آرا و یاری از زخمی سخن می‌گویند که هیچ‌گاه التیام نمی‌یابد، پوری بنایی اشک واقعی‌اش را سندی از بی‌مهری‌ها می‌داند، اسکندفر بر استقلال و حمایت از نسل تازه تأکید می‌کند و بهزادی از روندی می‌گوید که آگاهانه سینما را به حاشیه رانده است.

در نهایت، سینما برای بسیاری نه صرفاً یک حرفه، بلکه بخشی از زندگی و هویت است؛ هنری که با وجود همه‌ی فشارها و بحران‌ها همچنان زیسته می‌شود. روز ملی سینما یادآور این واقعیت است که سینماگران بیش از هر زمان دیگری نیازمند احترام، حمایت و شنیده‌شدن هستند.

داغ‌ترین مطالب روز

نظرات