ادگار رایت و دلیل رد فیلم «پارک ژوراسیک» اسکارلت جوهانسون
در هالیوود، گاهی یک «نه» گفتن، داستانی جذابتر از صدها «بله» میسازد. تصور کنید استیون اسپیلبرگ با یک چک سفید و کلیدهای پادشاهی دایناسورها به سراغتان بیاید و شما... پیشنهادش را رد کنید! این دقیقاً کاری است که ادگار رایت، کارگردان خوشذوق فیلمهایی مثل «بیبی درایور»، انجام داد. او فرصت کارگردانی پارک ژوراسیک جدید را کنار گذاشت تا به سراغ پروژهای برود که از نوجوانی رویایش را در سر داشت: اقتباسی وفادارانه از رمان «مرد فراری» نوشتهی استیون کینگ.
این تصمیم برای بسیاری عجیب بود. چرا یک کارگردان باید یک موفقیت تجاری تضمینشده را فدای یک آیپی دههی هشتادی کند که هیچ تضمینی برای موفقیتش وجود نداشت؟ بهگزارش اسلش فیلم، پاسخ در عشقی قدیمی نهفته است. رایت در مصاحبهای با The Wrap توضیح میدهد که از همان نوجوانی، قبل از اینکه حتی بداند میخواهد کارگردان شود، با خواندن رمان کینگ، فیلم را در ذهنش ساخته بود. او معتقد بود اقتباس سال ۱۹۸۷ با بازی آرنولد شوارتزنگر، تنها برداشت آزادی از کتاب بوده و روح اصلی داستان را منتقل نکرده است.
«وقتی فیلم سال ۱۹۸۷ را دیدم، فهمیدم که اقتباس بسیار آزادی از کتاب است و فقط چند عنصر را حفظ کرده.»
به همین دلیل وقتی یونیورسال برای کارگردانی Jurassic World: Rebirth با او تماس گرفت، قلب رایت جای دیگری گیر بود. او میدانست که فرصت ساخت «مرد فراری» بالأخره فراهم شده و نمیتوانست به آن پشت کند. اما داستان به همینجا ختم نمیشود. رایت نه تنها پروژه را رد کرد، بلکه در پیدا کردن جانشینش هم نقش داشت. او بود که به تهیهکنندگان، یعنی استیون اسپیلبرگ و فرانک مارشال، پیشنهاد داد تا به سراغ گرت ادواردز (کارگردان The Creator) بروند و حتی خودش شخصا با ادواردز تماس گرفت و او را برای این کار تشویق کرد.
در نهایت، هر دو فیلم سرنوشت متفاوتی پیدا کردند. تولد دوباره دنیای ژوراسیک به کارگردانی ادواردز، با بودجه ۲۲۵ میلیون دلاری، به فروش خیرهکنندهی ۸۶۸.۸ میلیون دلاری دست یافت اما نتوانست دل منتقدان را به دست آورد و بسیاری آن را تکراری و بیروح خواندند. در مقابل، «مرد فراری» ادگار رایت، با وجود تحسین نسبی منتقدان، در گیشه با شروعی ضعیف مواجه شد و زیر سایهی فیلم موفق دیگری بر اساس یک آیپی دههی هشتادی، یعنی Predator: Badlands، قرار گرفت. شاید این یک انتخاب کلاسیک بین هنر و تجارت بود؛ رایت به ندای قلبش گوش داد، حتی اگر به قیمت یک شکست تجاری تمام میشد. او یک بلاکباستر سودآور اما فراموششدنی را با پروژهای شخصی و پرشور معاوضه کرد و نشان داد که برای بعضی فیلمسازان، برآورده کردن رویای نوجوانی، از هر گیشهی میلیارد دلاری ارزشمندتر است.
اگر شما جای ادگار رایت بودید، کدام فیلم را برای کارگردانی انتخاب میکردید؟