پشت پرده نگهبانان کهکشان: کارگردانی که از مارول بیزار بود!
تصور دنیای سینمایی مارول بدون سهگانه «نگهبانان کهکشان» تقریبا غیرممکن است. اما روزگاری بود که خالق این فیلمها، جیمز گان، آنقدر از سینما سرخورده شده بود که تصمیم داشت برای همیشه آن را کنار بگذارد.
بهگزارش اسلش فیلم، گان اخیرا در پادکست Smartless در گفتگو با جیسون بیتمن، ویل آرنت و شان هیز، پرده از این ماجرای شنیدنی برداشت. او که کارش را با آثار کمدی و خاص شروع کرده بود، با دو فیلم اولش، اسلیتر (Slither) و سوپر (Super)، در گیشه شکست خورد. این فیلمها گرچه بعدها طرفداران پروپاقرص خود را پیدا کردند، اما در زمان اکران نتوانستند موفقیت تجاری لازم را برای او به ارمغان بیاورند. گان احساس میکرد که سینما دیگر جای فیلمهای کوچک و خلاقانه نیست و همهچیز زیر سایهی بلاکباسترهای غولپیکر قرار گرفته است.
او در این مصاحبه توضیح میدهد: «به ایجنتهایم گفته بودم که دیگر نمیخواهم روی فیلم تمرکز کنم. گفتم دیگر هیچ فیلمی جدی گرفته نمیشود، بخشی از گفتگوی فرهنگی نیست، مگر اینکه فیلمی مثل هالک یا یک فیلم مارولی باشد. من این فیلمهای کمهزینه را میسازم و انگار با کسی ارتباط برقرار نمیکنند. به نظر میرسید فضای واقعا خلاق برای نویسندگان و حتی کارگردانان این روزها در تلویزیون است. آنجا جایی است که میتوانی هر کاری که میخواهی انجام دهی.»
طنز تلخ ماجرا اینجا بود که گان از سلطهی فیلمهای ابرقهرمانی شاکی بود و آنها را نماد افول سینمای هنری میدانست. اما درست زمانی که آماده بود تا تماموقت به تلویزیون کوچ کند، تلفنی از طرف استودیوهای مارول همهچیز را تغییر داد. پیشنهادی روی میز بود که به نظر میرسید دقیقا همان چیزی است که از آن فراری بود: ساختن یک فیلم ابرقهرمانی بر اساس یک کتاب کمیک گمنام به نام نگهبانان کهکشان.
بقیهی داستان را همه میدانیم. جیمز گان این گروه ناجور از شخصیتهای فضایی را به یکی از محبوبترین و موفقترین مجموعههای سینمایی قرن بیستویکم تبدیل کرد. او با ترکیب شوخطبعی، احساسات عمیق و موسیقی بینظیر، نه تنها مسیر حرفهای خود را نجات داد، بلکه ثابت کرد که حتی در دل بزرگترین ماشینهای پولسازی هالیوود هم میتوان داستانهای شخصی و خلاقانه تعریف کرد.
جالب اینجاست که گان هرگز عشق خود به تلویزیون را رها نکرد. او پس از موفقیتهای بزرگش در سینما و رسیدن به ریاست استودیوهای دیسی، سریالهای موفقی مثل پیسمیکر (Peacemaker) و Creature Commandos را ساخت. در واقع، او به نوعی به هر دو خواستهاش رسید: هم ساختن بلاکباسترهای عظیم و هم پروژههای تلویزیونی که در آنها آزادی عمل بیشتری دارد.
با این همه، همیشه این سوال جذاب باقی میماند: اگر مارول با او تماس نمیگرفت، چه میشد؟ چه داستانهای عجیب و غریبی را جیمز گان در دنیای تلویزیون برایمان تعریف میکرد؟ این یک «چه میشد اگرِ» سرگرمکننده است که شاید تنها در یکی از دنیاهای موازی بیشمار مارول، پاسخی برای آن وجود داشته باشد.
شما فکر میکنید اگر جیمز گان وارد دنیای مارول نمیشد، چه مسیری را در تلویزیون طی میکرد؟