فصل آخر Stranger Things: ادای دینی حماسی به کارگردان تایتانیک
برادران دافر هیچوقت پنهان نکردهاند که سریال Stranger Things (چیزهای عجیب) عمیقا از فیلمهای دههی ۸۰ که با آنها بزرگ شدهاند، الهام گرفته است. ایدهی بچههایی که با تهدیدهای ماوراءالطبیعه میجنگند، ریشه در آثار کلاسیکی مثل The Goonies، E.T. the Extra-Terrestrial و The Lost Boys دارد. اما حالا که به فصل پایانی رسیدهایم، دیگر با یک ماجراجویی کودکانه طرف نیستیم؛ سریال مسیری بالغانه و تاریکتر را در پیش گرفته تا نشان دهد که خطر، بزرگتر از هر زمان دیگری است. شخصیتهایی که روزی طرفداران بیخیال بازی Dungeons & Dragons بودند، حالا تروما را تجربه کرده و مرگ دوستانشان را دیدهاند. فصل پنجم، ماجراجوییهای گذشته را به یک حماسهی تمامعیار تبدیل کرده و وقتی به مقیاس و وزن عاطفی داستان نگاه میکنیم، میبینیم که دافرها این بار به سراغ سبک یکی از اسطورههای سینما رفتهاند: جیمز کامرون.
وقتی «جادوگر» به سبک کامرون میجنگد
در اپیزود یکی مانده به آخرِ نیمهی اول فصل پنجم، با عنوان «جادوگر»، تمام قهرمانان داستان برای مقابله با وکنا (با بازی جیمی کمپل باور) متحد میشوند. بهگزارش کولایدر، این اپیزود نفسگیر که در آن الون (میلی بابی براون) و هاپر (دیوید هاربر) سعی در نفوذ به یک مرکز سری دارند، شباهت خیرهکنندهای به آثار کلاسیک کامرون دارد. شدت، پویایی و توانایی در هم تنیدن خطوط داستانی چند شخصیت به طور همزمان، امضای کارگردانی است که کامرون را به یک اسطوره تبدیل کرد.
این اولین بار نیست که Stranger Things به فیلم Aliens (بیگانه ها) ادای دین میکند. فصل دوم سکانسی هیجانانگیز با محوریت دموگورگنها داشت که وحشت نبرد تفنگداران دریایی در شاهکار کامرون را تداعی میکرد. اما اپیزود «جادوگر» تراکم یک سکانس کامرونی را دارد، چون کاملاًهدفمحور است و فقط برای نمایش یک صحنهی پر زرقوبرق ساخته نشده است. دلیل اصلی اینکه کامرون در ژانر اکشن یک نابغه محسوب میشود، این است که او به دغدغههای عملی شخصیتها در موقعیتهای مرگ و زندگی فکر میکند و نشان میدهد که چگونه اقدامات کوچک قهرمانانه به یک نبرد بزرگتر کمک میکنند. این ویژگی دقیقا در اپیزود «جادوگر» دیده میشود؛ جایی که تلاشهای به ظاهر بیاهمیت استیو (جو کیری) برای زیر گرفتن دشمنان با ماشین، الگویی را پایهریزی میکند که در لحظات حساستر به کار میآید.
قهرمانان درون و هیولاهای بیرون
یکی از مضامین تکرارشونده در آثار کامرون، کشف قهرمانیِ درونی یک شخصیت در لحظهی خطر است؛ لحظهای که هویت واقعی او را تعریف میکند. این تحول را در تبدیل شدن الن ریپلی از یک قربانی به یک مادر جنگجو در Aliens، پذیرش جایگاه جیک سالی در میان قوم ناوی در Avatar، یا حتی در جملهی معروف «hasta la vista, baby» از ربات T-800 در Terminator 2 میبینیم. سریال Stranger Things نیز لحظهی کامرونی خود را تجربه میکند؛ زمانی که ویل بایرز (نوآ اشنپ) بالاخره قدرتهایش را آشکار میکند و هویت واقعیاش را به دوستانش نشان میدهد. این لحظه، فراتر از آنکه فرصتی برای درخشش بدشانسترین شخصیت سریال باشد، استعارهای قدرتمند برای پذیرش هویت و خودشناسی ویل است.
ادای دین به تمام کارنامهی یک پادشاه
ارجاعات این فصل فقط به Aliens محدود نمیشود. در اپیزود «جادوگر»، وکنا همچون یک ماشین کشتار بیوقفه در فیلم The Terminator به تصویر کشیده شده که هیچ نیروی انسانی توان متوقف کردنش را ندارد. حضور خود لیندا همیلتون، بازیگر نقش سارا کانر، در فصل پنجم این ارتباط را آشکارتر هم میکند. از سوی دیگر، در حالی که Terminator 2 با جلوههای ویژهی کامپیوتری خود انقلابی در سینما به پا کرد، کامرون در فیلم کمتر دیدهشدهی The Abyss نبوغ خود را در بخشیدن کیفیتی علمی تخیلی به عناصر طبیعی نشان داد. برخی از قدرتهای وکنا نیز یادآور موجودات آبزی همان شاهکار فراموششده هستند.
دلیل اینکه کامرون هنوز هم یکی از معدود کارگردانانی است که برای پروژههایش چک سفید امضا میگیرد، این است که هر فیلم او به یک «رویداد» فرهنگی تبدیل میشود. Stranger Things نیز از معدود سریالهایی است که چنین جایگاهی پیدا کرده. برادران دافر درس مهم دیگری هم از کامرون آموختهاند: تزریق باورهای شخصی به داستان. همانطور که Avatar (آواتار) بیانیهای قدرتمند دربارهی محیطزیست و استعمار است، Stranger Things نیز نشان میدهد که یک جامعهی همدل و متنوع، شانس بیشتری برای نجات دنیا دارد تا یک گروه نظامی تا دندان مسلح. این واقعیت که اپیزود پایانی سریال در سینماها اکران خواهد شد، گواهی بر این است که دافرها درسهای زیادی از کارگردانی آموختهاند که روزی خود را «پادشاه جهان» نامید.
شما کدام ارجاع به فیلمهای جیمز کامرون را در این سریال بیشتر دوست داشتید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.