اشاره‌ای دردناک به «بریکینگ بد» در قسمت هفتم Pluribus

چهارشنبه 26 آذر 1404 - 22:00
مطالعه 2 دقیقه
کارول گلف بازی می‌کند، سریال پلوریبوس
وینس گیلیگان در سریال Pluribus «پلوریبوس»، به شکلی غافلگیرکننده و دردناک به یکی از تراژیک‌ترین لوکیشن‌های «بریکینگ بد» بازگشته است.
تبلیغات

وینس گیلیگان، مغز متفکر شاهکاری به نام «بریکینگ بد» (Breaking Bad)، با جدیدترین ساخته‌اش، سریال علمی تخیلی «پلوریبوس» (Pluribus)، بار دیگر ثابت کرده که در قصه‌گویی و خلق دنیاهای پیچیده همتا ندارد. این سریال که فضایی کاملا متفاوت از امپراتوری مواد مخدر والتر وایت دارد و به دنیایی تحت سیطره یک ذهن کندویی بیگانه می‌پردازد، تا به حال تلاش کرده بود تا حد امکان از دنیای پیشین خالقش فاصله بگیرد.

به گزارش اسلش فیلم، گیلیگان در جدیدترین قسمت این سریال، پلی احساسی و هوشمندانه به گذشته زده است. او ما را به مکانی کوچک اما محوری در دنیای «بریکینگ بد» بازمی‌گرداند؛ مکانی که با یکی از تراژیک‌ترین خطوط داستانی کل سریال، یعنی داستان عشق نافرجام جسی پینکمن و جین مارگولیس، گره خورده است.

هشدار اسپویل سریال «بریکینگ بد»

موزه‌ای برای دو تراژدی

اگر از طرفداران «بریکینگ بد» باشید، حتما موزه «جورجیا اوکیف» را به یاد دارید. جایی که جسی و جین آرزوی دیدنش را داشتند، اما برنامه‌های والتر وایت این فرصت را از آن‌ها گرفت. ما تنها در یک فلش‌بک در فصل سوم، پس از مرگ دلخراش جین، این دو را در موزه می‌بینیم؛ جایی که جین درباره یافتن آرامش در تکرار و لذت‌های کوچک زندگی صحبت می‌کند. آن بازدید برای جسی نماد لحظه‌ای از خوشبختی بود که قدرش را ندانست تا زمانی که برای همیشه از دست رفت.

حالا در «پلوریبوس»، شخصیت اصلی داستان، کارول (با بازی درخشان ری سیهورن)، پس از اینکه می‌فهمد ذهن کندویی بیگانگان نمی‌تواند بدون رضایتش او را تسخیر کند، با اعتمادبه‌نفسی تازه به همین موزه سر می‌زند. او از این قدرت جدید برای لذت‌های شخصی‌اش استفاده می‌کند، از سفارش یک نوشیدنی ساده در وسط ناکجاآباد گرفته تا دزدیدن یک تابلو از همین موزه. اما بازدید او از این مکان، معنایی کاملاً متفاوت دارد.

برای کارول، این موزه و این حس کنترل، نماد یک آرامش دروغین و زودگذر است. او در پوسته‌ی «آخرین زن روی زمین» فرو رفته و تظاهر می‌کند که به همه چیز رسیده و به هیچ‌کس جز خودش نیاز ندارد. اما این حس قدرت، تنها سرپوشی بر تنهایی عمیق و خردکننده اوست. درست همان‌طور که بازدید جسی از موزه، پیش‌درآمدی بر نقطه عطف زندگی و سقوطش بود، بازدید کارول نیز مقدمه‌ای برای شکستن اوست؛ لحظه‌ای که در نهایت به بیگانگان التماس می‌کند تا برگردند، چون دیگر تحمل تنهایی را ندارد.

وینس گیلیگان با این ارجاع هوشمندانه، فراتر از یک «ایستراگ» ساده عمل کرده است. او از یک لوکیشن مشترک استفاده کرده تا دو روی متفاوت از یک سکه را نشان دهد: تراژدی از دست دادن یک ارتباط انسانی (جسی) در مقابل تراژدی گیر افتادن در یک تنهایی مطلق (کارول). این حرکت نشان می‌دهد که داستان‌گویی بزرگ، گاهی در همین جزئیات کوچک و پیوندهای نامرئی نهفته است.

شما این ارجاع داستانی را چطور دیدید؟ نظرتان را برای ما بنویسید.

نظرات