افسون بیگانگان در Pluribus؛ جنگ کارول با خودش آغاز شد
تا همین چند وقت پیش، کارول (با بازی درخشان ری سیهورن) آخرین بازماندهی سرسخت فردیت در دنیای سریال Pluribus (پلوریبوس) بود؛ یک کارآگاه خودخوانده که با سماجت به دنبال کشف حقیقت هولناک «دیگران» میگشت. اما در قسمت هشتم با عنوان «جذابیت تهاجمی»، به نظر میرسد این کارآگاه خسته، اسلحهاش را زمین گذاشته و در عوض، شاخهی زیتون تعارف میکند. اما سوال اصلی اینجاست: این یک تغییر تاکتیک هوشمندانه است یا نشانهی تسلیم در برابر یک افسون مقاومتناپذیر؟
در قسمتهای گذشته، بسیاری از بینندگان از اینکه کارول سوالات درستی از «دیگران» نمیپرسید، کلافه شده بودند. بهگزارش اسلش فیلم، او بالاخره در این قسمت به جای کار طاقتفرسای پلیسی، راه سادهتر را انتخاب کرده است: پرسیدن. او حالا با رویی خوش به زوژا (کارولینا ویدرا)، نمایندهی «دیگران»، نزدیک شده و در موقعیتهای حسابشدهای مثل ماساژ یا تماشای ستارگان، سوالاتی کلیدی دربارهی ماهیت آنها میپرسد؛ اینکه آیا درد و لذت تمام انسانها را همزمان حس میکنند یا از سیارهی اصلیشان چه میدانند.
با این حال، کارول هنوز در اعماق وجودش با این موجودات در جنگ است. او روی تختهی سفید تحقیقاتش، جملهی «آنها آدم میخورند» را با تاکید مینویسد تا فراموش نکند پشت این چهرهی مهربان و آرام چه چیزی پنهان شده است. اما این «جذابیت تهاجمی» یک شمشیر دو لبه است و به نظر میرسد افسون «دیگران» قویتر عمل میکند. نقطهی عطف جایی است که آنها رستوران قدیمی مورد علاقهی کارول را، جایی که او نوشتن را آغاز کرده بود، برایش بازسازی میکنند. در همین لحظه، دیوارهای دفاعی کارول فرو میریزد.
گرمای انسانی که از «دیگران» دریافت میکند با نفرتی که از تغییر دنیا به دست آنها در دل دارد، در تضاد قرار میگیرد و او راه سادهتر را انتخاب میکند: تسلیم. رابطهی او و زوشا از مرزهای کنجکاوی فراتر رفته و به صمیمیت میرسد. این نزدیکی، الهامبخش کارول میشود تا دوباره به سراغ نوشتن برود؛ این بار بدون ترس از بازار و هنجارهای دنیای قدیم. او شخصیت اصلی داستانش را همانطور که همیشه میخواست، به یک زن تبدیل میکند و شور و اشتیاق گمشدهاش را بازمییابد.
جالب اینجاست که این تاثیر دوطرفه است. زوژا برای اولین بار از ضمیر «من» استفاده میکند و خاطرهای شخصی از کودکیاش به یاد میآورد. به نظر میرسد فردیت سرسخت کارول، در حال سرایت به ذهن کندویی است. اما آیا این یک عشق واقعی است؟ یا کارول تنها در تلاش است تا جای خالی همسر فقیدش، هلن را با زوشا پر کند؟ سریال Pluribus با هوشمندی سوال همیشگی داستانهای علمی-تخیلی را مطرح میکند: آیا سعادت در یک همزیستی بیدردسر جمعی است یا در فردیت پرآشوب انسانی؟ به نظر میرسد کارول برای اولین بار، در حال درک استدلالهای طرف مقابل است. شاید او هرگز به کندو نپیوندد، اما ممکن است مثل آقای دیاباته، یاد بگیرد که از این دنیای جدید شجاع، همانطور که هست، لذت ببرد.
شما فکر میکنید کارول در حال اجرای نقشه است یا واقعاً عاشق شده؟ نظرتان را برای ما بنویسید.