بهرام بیضایی درگذشت | سوگ سیاوشان سینما و تئاتر
گاهی فیلمنامهی زندگی آنقدر دقیق و دراماتیک نوشته میشود که باورش برای مخاطب دشوار است؛ درست مثل آثار خودِ او. پنجم دیماه، روزی که باید شمعهای کیک تولد هشتاد و هفت سالگیاش فوت میشد، به تاریخِ خاموشیِ ابدیاش تبدیل شد. جهانِ نمایش و تصویر ایران، یکی از استوارترین ستونهایش را از دست داد؛ مردی که کلماتش جان داشتند و تصویرهایش، عمقِ تاریخ را میکاوییدند.
بهگزارش شرق و بر اساس اطلاعیهی گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد، بهرام بیضایی، کارگردان، نمایشنامهنویس و پژوهشگر برجستهی ایرانی، پس از سالها دوری از وطن، در ایالات متحده آمریکا چشم از جهان فروبست. این خبر تلخ در حالی مخابره شد که جامعهی هنری ایران هنوز امیدوار بود تا آثار ناتمام او، روزی بر صحنههای تهران جان بگیرند.
بیضایی تنها یک فیلمساز یا نویسنده نبود؛ او حافظهی زنده و پویای فرهنگ ایران بود. مرگ او در روزی رقم خورد که به احترامِ خود او و اکبر رادی، روز نمایشنامهنویس نامیده شده است. گویی سرنوشت میخواست تا آخرین پردهی زندگیاش را نیز با نمادها و نشانهها گره بزند. دانشگاه استنفورد در بیانیهی خود یادآور شده که او تا آخرین نفسها، حتی در پنج سال اخیر، مشغول تلاشی حماسی برای تکمیل متن «داشآکل بهگفتهی مرجان» بود؛ نشانی از اینکه ذهن خلاق او هرگز بازنشسته نشد.
غمانگیزتر آنکه او همیشه میگفت «موطن و مسلک او عالم فرهنگ است». عشق عظیمش به ایران، حتی با وجود تنگنظریهایی که او و خانوادهاش را آزرد و به مهاجرت ناخواسته کشاند، لحظهای کمرنگ نشد. در این سالهای غربت، حضور و همدلی مژده شمسایی بود که به زندگی او رنگ و بویی دیگر میداد و اگر همراهی او نبود، شاید سالهای دوری برای استاد بسیار دشوارتر میگذشت.
اکنون ما ماندهایم و میراثی عظیم از «مرگ یزدگرد» تا «باشو، غریبه کوچک»؛ آثاری که زمان بر آنها غبار کهنگی نخواهد نشاند. بیضایی عمری را در شاهنامه زیست و پژوهش کرد و حالا، بیت پایانی زندگیاش را با همان صلابت اساطیری به پایان رساند:
اگر مرگ داد است، بیداد چیست؟
ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟
کدام اثر استاد بیضایی بیشترین تأثیر را روی نگاه شما به سینما و تئاتر گذاشت؟ در بخش نظرات برایمان بنویسید.