بیگانه در زمین: نوآ هاولی از پایان بزرگ سریال میگوید
به گزارش Fandom Wire، یادتان هست؟ آن وحشت خالص و خفهکنندهای که در راهروهای تنگ و تاریک سفینهی «نوسترومو» حس میکردیم. یک موجود، یک شکارچی بینقص و گروهی از انسانهای درمانده. حالا آن ترس را بردارید و در مقیاس یک سیاره تکثیرش کنید. این دقیقا همان کابوس عظیمی است که نوآ هاولی، مغز متفکر پشت سریالهایی مثل «فارگو» و «لژیون»، برای ما در سریال Alien: Earth تدارک دیده است.
خبر هیجانانگیز این است که این تهاجم قرار نیست به یک فصل محدود شود. هاولی در گفتگو با ورایتی و امپایر تایید کرده که فصل اول تنها یک «اثبات طرح» است و او پایان داستان را از پیش طراحی کرده است. این یعنی با یک داستان بیهدف و کشدار طرف نیستیم؛ بلکه قرار است سفری معنادار را در دل این جهنم تماشا کنیم. من یک نقشه خطی ندارم، اما قوس بزرگتر داستان را در ذهن دارم. اگر ندانی داستان چطور تمام میشود، چطور میتوانی بفهمی چه معنایی دارد؟
اخطار اسپویل داستان بیگانه: زمین
وقتی طمع انسان از بیگانه خطرناکتر است
داستان در سال ۲۱۲۰، تنها دو سال پیش از وقایع اولین فیلم «بیگانه»، رخ میدهد. یک کشتی تحقیقاتی متعلق به شرکت بدنام «ویلند-یوتانی» روی زمین سقوط میکند و محمولهی مرگبارش را آزاد میکند: نه فقط یک نوع، بلکه پنج گونه مختلف از موجودات فضایی شکارچی. اینجاست که وحشت از یک محیط بسته به یک بحران جهانی تبدیل میشود.
اما داستان فقط دربارهی بقا در برابر زنومورفها نیست. شرکت رقیبی به نام «پرادیجی» (Prodigy) این فاجعه را فرصتی طلایی برای سودجویی میبیند و تیمی را برای به دست آوردن نمونههای بیولوژیکی اعزام میکند. اینجاست که طمع سیریناپذیر انسان به اندازهی خود هیولاها به یک تهدید تبدیل میشود و تقابل شرکتها، بقای نسل بشر را به خطر میاندازد.
بازگشت به ریشهها یا بازنویسی تاریخ؟
یکی از بزرگترین سوالات طرفداران دربارهی جایگاه این سریال در دنیای «بیگانه» است. فیلمهای پیشدرآمد ریدلی اسکات، یعنی «پرومتئوس» و «بیگانه: پیمان»، زنومورف را به عنوان یک سلاح بیولوژیکی مهندسیشده معرفی کردند. اما هاولی نگاه دیگری دارد. او در گفتگو با KCRW گفته که با اسکات در این باره صحبت کرده و دیدگاه خود را برای او شرح داده است: برای من، و برای بسیاری از مردم، این «موجود بینقص» محصول میلیونها سال تکامل است. این ایده که یک سلاح بیولوژیکی است که همین نیم ساعت پیش ساخته شده، برای من جذابیت کمتری دارد.
به نظر میرسد هاولی قصد دارد به آن حس رازآلود و ترسناک فیلم اصلی بازگردد؛ جایی که زنومورف یک نیروی باستانی و ناشناخته بود، نه محصول آزمایشگاهی. سریال با تمرکز بر رقابت شرکتها برای دستیابی به «جاودانگی» از طریق سایبورگها و فناوریهای بیولوژیکی، در واقع داستان را به ریشههای اصلیاش برمیگرداند: نقد جاهطلبی بیحد و حصر انسان. این سریال فقط یک داستان ترسناک نیست، بلکه آینهای در برابر تاریکترین وجوه بشریت است.
شما دربارهی این تغییرات بزرگ در دنیای «بیگانه» چه فکر میکنید؟