چرا این سکانس Severance بازیگرش را به وحشت انداخت؟

چهارشنبه 12 شهریور 1404 - 20:15
مطالعه 3 دقیقه
ترامل تیلمن در سریال Severance
در دنیای عجیب Severance، یک هدیه به ظاهر بی‌خطر، پرده از نژادپرستی پنهان در شرکت لومون برمی‌دارد و بازیگرش آن را پرخطرترین سکانس سریال می‌داند.
تبلیغات

در راهروهای سرد و استریل شرکت لومون، جایی که خاطرات کارمندان با جراحی از زندگی شخصی‌شان جدا شده، همه چیز تحت کنترل است. اما گاهی یک هدیه، یک نقاشی، می‌تواند تمام این نظم بی‌نقص را به هم بریزد. تصور کنید آقای میلچیک، مدیر همیشه خندان و در عین حال ترسناک بخش «پالایش کلان‌داده»، بسته‌ای از طرف هیئت مدیره دریافت می‌کند. هدیه‌ای برای قدردانی. اما وقتی آن را باز می‌کند، با مجموعه‌ای از نقاشی‌های «بازنگری‌شده» از بنیان‌گذار افسانه‌ای شرکت، کیر ایگن، روبه‌رو می‌شود که در آن‌ها، این چهره‌ی اسطوره‌ای به عنوان یک مرد سیاه‌پوست به تصویر کشیده شده است. لبخند میلچیک محو نمی‌شود، اما چشمانش داستان دیگری را روایت می‌کنند: داستان شوک، معذب بودن و یک حقیقت تلخ.

ترامل تیلمن (Tramell Tillman)، بازیگر نقش میلچیک، در مصاحبه‌ای با Collider، این لحظه را پرخطرترین سکانس سریال توصیف کرده است. او فاش کرد که پیش از فیلم‌برداری، یکی از سوالات اساسی که از سازندگان پرسیده این بود: «آیا میلچیک می‌داند که سیاه‌پوست است؟». این سوال ساده، لایه‌های عمیقی از دنیای Severance را می‌شکافد. تیلمن توضیح می‌دهد: «برای من به عنوان یک بازیگر بسیار مهم بود که بدانم آیا این شخصیت درک می‌کند که با فرهنگی که لومون ساخته، متفاوت است یا نه.»

هدیه‌ای که یک زخم را باز می‌کند

این تابلوها، تلاشی ناشیانه و شاید با «نیت خوب» از سوی مدیران لومون برای گنجاندن میلچیک در فرهنگ سازمانی است؛ تلاشی که کاملاً به خطا می‌رود. این هدیه، به جای ایجاد حس تعلق، تفاوت و «دیگری بودن» میلچیک را در محیطی که تنوع نژادی در آن تقریباً صفر است، به صورتش می‌کوبد. این سکانس به شکلی هوشمندانه نشان می‌دهد که چگونه ساختارهای قدرت، حتی وقتی سعی در فراگیر بودن دارند، می‌توانند به دلیل عدم درک واقعی، آسیب‌زننده باشند. تمام بار این لحظه‌ی سنگین و معذب‌کننده روی دوش کسی قرار می‌گیرد که هدیه را دریافت کرده است.

اما میلچیک در این تجربه تنها نیست. در ادامه، ناتالی (با بازی سیدنی کول الکساندر) به او اطلاع می‌دهد که او نیز همین هدیه را دریافت کرده است. این افشاگری، ماجرا را از یک لحظه‌ی فردی به یک تجربه‌ی مشترک از نژادپرستی سیستماتیک در محیط کار تبدیل می‌کند. تیلمن تاکید داشت که این سکانس فقط درباره‌ی میلچیک نیست، بلکه «حقیقتی را درباره‌ی ناتالی نیز آشکار می‌کند». هر دو شخصیت در این لحظه، سنگینی نگاه فرهنگی را حس می‌کنند که سعی دارد هویت آن‌ها را به شکلی سطحی و نادرست به رسمیت بشناسد.

در نهایت، ریسک سازندگان Severance نتیجه داد. این سکانس به یکی از پرتنش‌ترین و بحث‌برانگیزترین لحظات سریال تبدیل شد و گفت‌وگوهای بسیاری را در میان تماشاگران درباره‌ی کار کردن در فضاهایی که «تنها» یا «یکی از معدود افراد» هستی، به راه انداخت. این همان کاری است که یک اثر علمی-تخیلی بزرگ انجام می‌دهد: آینه‌ای در برابر واقعیت‌های تلخ جامعه‌ی خودمان می‌گذارد و ما را با سوالاتی تنها می‌گذارد که شاید پیش از این از پرسیدنشان طفره می‌رفتیم.

شما این سکانس از سریال Severance را چطور تحلیل می‌کنید؟

داغ‌ترین مطالب روز

نظرات