معرفی مستند Predators | میراث شومِ تلویزیونِ واقعنما
برای نسلی که با صدای گوشخراش مودمهای دایالآپ و محیطهای چتِ یاهو مسنجر بزرگ شد، «برای گرفتن یک شکارچی» (To Catch a Predator) فقط یک برنامهٔ تلویزیونی واقعنما نبود؛ یک آیینِ جمعیِ تلویزیونی و آغازگر عصری بود که در آن عدالت، نه در دادگاه و با چکش قاضی، در اتاق نشیمن و با نورپردازیهای دراماتیک اجرا میشد. برنامهای که واژگان و ایماژهایی را به حافظهٔ جمعی تزریق کرد که هنوز هم نمادیناند: «چتلاگهای پرینتشده»، «کوکیهای روی میز»، «صندلیِ آشپزخانه» و آن جملهٔ معروفِ کریس هنسن با لحنی که آمیزهای از تهدید و دعوت بود: «چرا روی آن صندلی نمیشینی؟»
دیوید اوزیت در مستند «شکارچیان» (Predators)، با درک این واقعیت که آن برنامه چیزی فراتر از یک سرگرمیِ آخر شبیِ مبتذل بود، به سراغ کالبدشکافیِ پاتولوژیکِ پدیدهای رفته که مرز میان «روزنامهنگاری»، «اجرای قانون» و «سرگرمی» را برای همیشه مخدوش کرد. مستند Predators آیندهای را که To Catch a Predator در اوایل قرن بیستویکم پیشبینی میکرد، بازخوانی میکند؛ جهانی که در آن شرمساری عمومی کالایی پرفروش است، حریم خصوصی امتیازی لغوشده محسوب میشود و دوربین، قاضی نهایی است.
برنامهٔ اصلی که بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ از شبکه NBC پخش میشد، در واقع ستون فقرات روایی و آرشیویِ مستند Predators است. اوزیت (خالق اثر تحسینشدهٔ Mayor) با دسترسی انحصاری به صدها ساعت راشهای دیدهنشده، چتهای سانسورنشده و تصاویر پشتصحنهای که هرگز قرار نبود نورِ آنتن را ببینند، روایتی را میسازد که دیگر دربارهٔ «گرفتنِ آدمبدها» نیست؛ بلکه دربارهٔ مکانیسمِ «ساختنِ شکار» است. اگر برنامهٔ اصلی یک تریلر جنایی بود که قهرمانش کریس هنسنِ همیشهکتوشلوارپوش، مستند ۲۰۲۵ یک درام روانشناختیِ ویرانگر است که نشان میدهد چگونه تلویزیون، با همکاریِ پلیس و گروههای ویجیلانته (خودسر)، یک «تئاتر اخلاقی» عظیم را کارگردانی میکرد.
فیلمساز با دوریِ هوشمندانه از فرمتهای رایج و کلیشهشدهٔ «جنایت واقعی»، بهجای تمرکزِ صرف بر انحرافاتِ جنسیِ مجرمان، دوربین را ۱۸۰ درجه میچرخاند و لنز را رویِ خودِ شکارچیانِ شکارچی قفل میکند: تیم تولید، دکویها، افسران پلیسِ تشنهٔ شهرت و البته، ایگویِ متورمِ کریس هنسن
مستند «شکارچیان» یک اثر ۹۶ دقیقهای است که پس از اکران جنجالی در جشنوارهٔ ساندنس، بحثهای دامنهداری را دربارهٔ اخلاق رسانهای برانگیخت. فیلمساز با دوریِ هوشمندانه از فرمتهای رایج و کلیشهشدهٔ «جنایت واقعی» (True Crime)، به جای تمرکزِ صرف بر انحرافاتِ جنسیِ مجرمان، دوربین را ۱۸۰ درجه میچرخاند و لنز را رویِ خودِ شکارچیانِ شکارچی قفل میکند: تیم تولید، دکویها (بازیگران نقش نوجوان)، افسران پلیسِ تشنهٔ شهرت و البته، ایگویِ متورمِ کریس هنسن.
پیش از نقد و در واقع چون همیشه بررسی اثر بگوییم که مستند Predators از همان ابتدا با یک پارادوکس اخلاقیِ بزرگ و خطرناک وارد میدان میشود: چگونه میتوان سیستمی را نقد کرد که هدفِ اعلامیاش (دستگیریِ متجاوزان به کودکان) مقدس و غیرقابلاعتراض به نظر میرسد، اما روشش (تحقیر عمومی، تلهگذاری و سودجوییِ تجاری) عمیقاً فاسد و نمایشی است؟ اوزیت با ظرافت، قضاوتِ اخلاقی دربارهٔ ماهیتِ شنیعِ جرمِ پدوفیلها را مفروض و بدیهی میگیرد و از آن عبور میکند تا به پرسش سختتری برسد: آیا تبدیل کردنِ اجرایِ قانون به یک «رئالیتی شو» با اسپانسرهای تجاری و بریکهای تبلیغاتی، خود نوعی انحرافِ اجتماعی نیست؟ همین انتخاب، مستند را در لبهای باریک نگه میدارد؛ برخی منتقدان آن را به «همدردیِ بیش از حد» با مردانِ شکارشده متهم کردهاند، اما در واقع، اثر در حالِ انسانیزدایی از «سیستمِ نمایش» است، نه تطهیرِ مجرم.
ساختار مستند خطی نیست و بیشتر شبیه یک «آناتومیِ صحنه جرم» عمل میکند. اوزیت مدام بین خروجیِ نهاییِ پرزرقوبرقِ تلویزیونی (آنچه ما دیدیم) و راشهای خامِ دوربینهای مخفی (آنچه واقعاً رخ داد) کات میزند. ما لحظاتی را میبینیم که در تدوینِ نهاییِ NBC حذف شده بودند: لرزشِ دست و استرسِ ویرانگرِ بازیگرانِ نوجوان که خود قربانیِ این سیرکاند، شوخیهای سرد و جنسیتزدهٔ تیمِ فنی در اتاق فرمان درحالیکه یک انسان در اتاق کناری در حال فروپاشی است، و لحظاتِ تمرینِ کریس هنسن در برابر آینه برای اینکه جملاتش را «دراماتیکتر» و «قهرمانانهتر» ادا کند. این تضاد، بافتی میسازد که در آن، عدالت دیگر امری مقدس نیست، بهزشتی محصولی است که باید «تدوین» و «بستهبندی» شود.
آیا تبدیل کردنِ اجرایِ قانون به یک «رئالیتی شو» با اسپانسرهای تجاری و بریکهای تبلیغاتی، خود نوعی انحرافِ اجتماعی نیست؟ برخی منتقدان آن را به «همدردیِ بیش از حد» با مردانِ شکارشده متهم کردهاند، اما در واقع، اثر در حالِ انسانیزدایی از «سیستمِ نمایش» است، نه تطهیرِ مجرم
در سطح صدا و تصویر، فیلم از همان زیباییشناسیِ Vaporwave و نوستالژیِ بصریِ دهه ۲۰۰۰ بهره میبرد، اما آن را به چیزی شوم و دلهرهآور تبدیل میکند. صدای نویزهای اتصال دایالآپ، محیطِ گرافیکیِ چترومهای MSN، فونتهای پیکسلی و موسیقیای که تنشِ مصنوعیِ برنامهٔ اصلی را با نوعی امبینتِ صنعتی و سرد جایگزین میکند، فضایی را میسازند که در آن مخاطب احساس میکند در یک «بازی ویدئوییِ معیوب» گیر افتاده است؛ جایی که امتیازِ بازی، نابودیِ زندگیِ واقعی افراد در زمانِ پخشِ زنده (Prime Time) است.
جدای از روایتِ افشاگرانهٔ پشتصحنه؛ اوزیت در اصل، رسالهای تصویری و فنی دربارهٔ مفاهیمی که این برنامه در ناخودآگاهِ فرهنگِ عامه جا انداخت ارائه میدهد. تعدادی از این محورهای کلیدی عبارتاند از:
کالاییسازیِ عدالت: مستند با دقتی ژورنالیستی نشان میدهد چگونه شبکه NBC و نهادهای مجری قانون، در یک همزیستیِ سودآور، اما غیراخلاقی، عملیات پلیسی را نه بر اساسِ نیازِ پرونده، که بر اساس «هفتههای ویژهٔ جذب مخاطب» (Sweeps Week) تنظیم میکردند. اوزیت لحظهای را فاش میکند که در آن، دستگیریها به تعویق میافتد تا دوربینها زاویهٔ بهتری داشته باشند؛ جایی که قانون رسماً به «محتوا» تبدیل میشود.
رئالیسمِ دستکاریشده: فیلمساز با کنار هم قرار دادنِ برداشتهای مختلف، نشان میدهد که «واقعیت» در این برنامه تا چه حد مهندسی شده بود. خانههایی که توسط طراحان صحنه دکور میشدند تا «آمریکاییتر» به نظر برسند، مکثهای مصنوعیِ هنسن که در تدوین طولانیتر میشدند تا سکوتِ متهم سنگینتر به نظر برسد، و حتی دستکاری در دمای اتاق برای اینکه عرق کردنِ متهمان در تصویر واضحتر باشد.
پاتولوژیِ ویجیلانته: تمرکزِ ویژهٔ مستند بر گروه Perverted Justice است؛ شهروندانِ معمولی که نقشِ طعمههای آنلاین را بازی میکردند. فیلم نشان میدهد چگونه قدرتِ ناشی از «مجریِ قانون بودن بدونِ مسئولیتِ قانونی»، روانِ این افراد را تغییر میدهد و آنها را در موقعیتِ خدایگانی قرار میدهد که از فریب دادن و به دام انداختن، لذتی سادیستی میبرند.
تئاترِ تحقیر: اوجِ درامِ برنامه، دستگیری و محاکمه نیست، لحظهٔ «مواجهه» است. فیلم این لحظه را به عنوانِ یک «آیینِ قربانیِ مدرن» تحلیل میکند؛ جایی که جامعهٔ مدرن نیاز دارد گناهان و اضطرابهایش را به گردنِ یک «هیولا» بیاندازد و او را در میدانِ شهر (صفحه تلویزیون) سنگسار کند تا خود احساسِ پاکی و امنیت کند.
در همهٔ این موارد، اوزیت سعی نمیکند فقط «افشاگری» کند؛ تلاش میکند الگویی را نشان دهد که چگونه رسانه، با سوءاستفاده از وحشتِ اخلاقی (Moral Panic) جامعه نسبت به امنیت کودکان، بستری برای نقضِ سیستماتیکِ حقوقِ انسانی فراهم کرد.
سکانسهایی که هنسن را در حالِ چک کردنِ گریم و لبخند زدن به دوربین، ثانیههایی پس از خودکشیِ یکی از متهمان نشان میدهد، از هولناکترین لحظاتِ سینمای مستندِ امسال است
در سطح پرتره، مستند تصویری خاکستری، رقتانگیز و گاه تکاندهنده از عوامل برنامه ارائه میدهد. دکویها (بازیگران نقش کودک) که حالا بزرگ شدهاند، در مصاحبههایی دردناک از تروماهای خود میگویند؛ از اینکه چگونه در سنین حساسِ نوجوانی، ابزارِ دستِ تهیهکنندگان برای تحریکِ جنسیِ مردانِ بزرگسال میشدند و مجبور بودند کثیفترین مکالماتِ ممکن را بخوانند و تایپ کنند. و کریس هنسن، که نه به عنوانِ آن شوالیهٔ سفیدِ اتوکشیده، که به عنوانِ مجریای تصویر میشود که در نشئگیِ قدرتِ رسانهای غرق شده، مرزِ بینِ ژورنالیسم و بازجویی را گم کرده و تدریجاً به کاریکاتوری از خودش تبدیل میشود. سکانسهایی که هنسن را در حالِ چک کردنِ گریم و لبخند زدن به دوربین، ثانیههایی پس از خودکشیِ یکی از متهمان نشان میدهد، از هولناکترین لحظاتِ سینمای مستندِ امسال است.
بخش مهمی از مستند به «میراثِ شوم» این برنامه در عصر دیجیتال اختصاص دارد. اوزیت استدلال میکند که To Catch a Predator، پدرِ معنویِ «فرهنگِ کنسل» و دادگاههای توییتریِ امروز است. منطقی که میگوید: «مهم نیست قانون و دادگاه چه حکمی میدهند، مهم این است که ما تو را در ملأ عام رسوا کردهایم و شغل و زندگیات را گرفتهایم.» سکانسهای پایانی که مونتاژی سریع از یوتیوبرهای امروزی است که با تقلید از هنسن، خودسرانه و با خشونت به شکارِ متهمان میروند، زنگِ خطری است که نشان میدهد آن فرمولِ قدیمی، حالا دموکراتیزه شده و در جیبِ هر کسی با یک گوشی هوشمند است.
از منظر فرمی، Predators ادامهٔ پختگیِ سبکِ دیوید اوزیت در مشاهدهگریِ صبورانه و بدونِ نریشن است. او قضاوت نمیکند، توضیح نمیدهد، با کنار هم چیدنِ هوشمندانهٔ تصاویر و صداها، قضاوت را برای مخاطب اجتنابناپذیر میکند. نقطه قوتِ اصلیِ اثر، دسترسیِ بینظیر و حیرتانگیزِ آن به متریالِ خام است که به فیلم اجازه میدهد «حقیقتِ زشتِ پشتِ تدوینِ زیبا» را عریان کند. استفاده از سکوتها در این فیلم، کارکردی موسیقایی دارد؛ سکوتهایی طولانی و معذبکننده که جایگزینِ موسیقیِ هیجانیِ نسخهٔ تلویزیونی شدهاند.
اما از سوی دیگر، میتوان نقدی را متوجه مستند دانست که دقیقاً پاشنهآشیلِ آن نیز محسوب میشود: مستند گاهی در تلاش برای «نقدِ ساختارِ فاسدِ رسانه»، آنقدر بر قربانی بودنِ مردانِ شکارشده (که بسیاری از آنها دست به خودکشی زدند یا زندگیشان نابود شد) تأکید میکند که ممکن است ناخواسته به سمتِ «دلسوزی برای متجاوز» میل کند. با تمرکزِ زیاد بر ویرانیِ زندگیِ متهمان و نشان دادنِ آنها به عنوانِ موجوداتی رقتانگیز و فریبخورده، اثر ممکن است این حس را القاء کند که جنایتکارِ اصلی، دوربینِ تلویزیون است، نه فردی که قصدِ تعرض به کودکان را داشته. این لغزشگاهِ اخلاقی، جایی است که مخاطب باید با هوشیاریِ کامل فیلم را تماشا کند.
فشارِ آرشیویِ فیلم و نگاهِ سردِ فیلمساز، گاهی باعث میشود مخاطب در تشخیصِ قطبنمای اخلاقیِ اثر دچار سرگیجه شود
بااینحال، در مقامِ یک مستندِ آرشیوی، تحلیلی و هشداردهنده، فیلمِ اوزیت اثری بسیار موفق است: جسور در واکاویِ بتهای رسانهای، خلاق در فرم، و بیرحم در افشایِ ریاکاریِ سیستماتیک. سازنده آگاهانه تصمیم گرفته به جایِ بازگوییِ جنایات، «مکانیزمِ نمایشِ جنایت» را زیر ذرهبین ببرد و بپرسد: وقتی عدالت تبدیل به یک نمایشِ تلویزیونی شود، چه چیزی از دست میرود؟
برای مخاطبی که امروزه با ویدئوهای ویروسیِ «گرفتنِ شکارچی» در تیکتاک و یوتیوب بمباران میشود، مستند Predators صرفاً یک مرورِ خاطرات نیست، یک ترمزِ اضطراری است؛ یادآوریِ اینکه مرزِ بینِ عدالت و انتقامجوییِ کور، به باریکیِ یک لنزِ دوربین است.
مستند در نهایت با این پرسشِ تکاندهنده ما را رها میکند: آیا ما، میلیونها بینندهای که هر هفته پایِ تلویزیون میخکوب میشدیم، واقعاً نگرانِ امنیتِ کودکان بودیم؟ یا در ناخودآگاهِ جمعیمان، از تماشایِ لحظهٔ نابودیِ کاملِ یک انسان در پرایم تایم لذت میبردیم؟ اوزیت پاسخ را نمیگوید، اما تصاویرش فریاد میزنند که ما، تماشاگران، اگر نه شریکِ جرم، که تماشاچیانِ مشتاقِ این کلوسئومِ مدرن بودهایم. مستند Predators آینهای است که خش برداشته، اما هنوز تصویرِ ما را با وضوحی ترسناک نشان میدهد.
برای مخاطبی که امروزه با ویدئوهای ویروسیِ «گرفتنِ شکارچی» در تیکتاک و یوتیوب بمباران میشود، مستند Predators صرفاً یک مرورِ خاطرات نیست، یک ترمزِ اضطراری است؛ یادآوریِ اینکه مرزِ بینِ عدالت و انتقامجوییِ کور، به باریکیِ یک لنزِ دوربین است
از منظر فنی، رویکردی رادیکال و افشاگرانه به تصویر دارد که میتوان آن را «مهندسی معکوسِ واقعیت» نامید. درحالیکه برنامهٔ اصلی تلویزیونی با استفاده از موسیقی دلهرهآور، تدوین سریع و زوایای دراماتیک سعی در ساختن یک تریلر جنایی داشت، دیوید اوزیت و تیمش دقیقاً از همان راشها و متریال استفاده میکنند تا ساختگی بودن آن درام را برملا کنند. آنها با حذف موسیقی و افکتهای صوتی، لایههای مصنوعی را کنار میزنند تا مخاطب با «خامی» و «پوچی» صحنهها مواجه شود.
در فرآیند تدوین، فیلمساز با استفاده از تکنیکهایی مانند «سکوتهای طولانی» و نمایش لحظاتِ قبل و بعد از کاتهای تلویزیونی، اقتدار و پرسونای قهرمانگونهٔ کریس هنسن را فرومیریزد. نمایش راشهای خامی که در آنها مجری مشغول تمرینِ دیالوگ، چک کردن گریم یا انتظار برای کیوِ کارگردان است، نشان میدهد که آنچه به عنوان اجرایِ قاطعانهٔ قانون دیده میشد، در واقع یک «پرفورمنس» دقیقاً تمرینشده بوده است. تدوینگر با قرار دادن این تصاویر در کنار خروجی نهایی پخششده، یک دیالکتیک بصری میسازد که دروغِ نهفته در دلِ حقیقتِ تلویزیونی را آشکار میکند.
علاوه بر این، انتخابهای بصری و فیلمبرداری اثر نیز در خدمتِ همین «دیکد کردن» (Decoding) است. استفاده از بافتِ بیکیفیت و نویزدارِ تصاویر قدیمی و زوایای دوربینِ مداربسته، به جای ایجاد هیجان، حسی از نظارتِ سرد و تجاوز به حریم خصوصی را القاء میکند. فیلمساز با این تمهیدات فنی، تماشاگر را از جایگاهِ یک مصرفکنندهٔ سرگرمی خارج کرده و او را مجبور میکند تا مکانیسمِ پنهانِ دستکاریِ رسانهای و نحوهٔ تبدیل شدنِ یک موقعیتِ انسانی به یک کالایِ تصویری را با وضوحِ کامل ببیند.