بررسی فیلم‌های جشنواره فیلم کوتاه تهران ۱۴۰۴

یادداشت‌های محمدامیر جلالی بر آثار جشنواره
دوشنبه 28 مهر 1404 - 23:00
مطالعه 17 دقیقه
پوستر فیلم کوتاه های کپی و ماقبل تاریخ
در این مطلب محمدامیر جلالی به تحلیل هریک از فیلم‌های کوتاه داستانی جشنواره فیلم کوتاه تهران ۱۴۰۴ می‌پردازد.
تبلیغات

یادداشت‌هایی که درباره فیلم‌ها نوشته‌ام، جزییات فیلم‌ها را هم فاش کرده است. اگر نگران اسپویل هستید فقط به نمره ارزیابی توجه کنید و بعد از تماشای فیلم، یادداشت هر فیلم را بخوانید. این مطلب با فیلم‌های دیگر جشنواره به‌روزرسانی می‌شود.

یادداشت‌های مختصر درباره فیلم‌های جشنواره فیلم کوتاه تهران ۱۴۰۴

فیلم کوتاه میان دو حرف

کارگردان: صورح واحه

ارزیابی: ۱.۵ از ۵

فیلم کوتاه میان دو حرف، اگرچه متناسب با نقل قول دیوید وارک گریفیث، زیباییِ وزش باد در میان برگ‌های درختان را به تصویر می‌کشد و درختِ تداعی کننده‌ی چشم‌اندازی در مه از تئو آنجلوپولوس (و شاید درختِ کیارستمی) را هم در محوریت سفرِ یک پدر و دختر برای مرور خاطرات و بازیابی عکسی از گذشته قرار داده است، اما مقدمه‌چینی طولانی و مکث‌های بیش از اندازه‌ بر پرسه‌های این پدر و دختر، فیلم را از مدیوم کوتاه بیرون می‌برد. اشک‌هایی که پدر می‌ریزد، با خود پیشینه‌ای به همراه دارد که مخاطبِ فیلم از آن آگاه نیست. این عدم آگاهی، طبیعتا همذات پنداری موثر را هم به همراه نمی‌آورد. از سوی دیگر فرصتی هم برای بیان گذشته این و پدر و دختر و خاطراتشان از مادر در مدیوم کوتاه فراهم نیست. یک عکس یادگاری هم قدرت آن را ندارد که پیشینه این فقدان را در ذهنمان بسازد. نتیجه می‌شود آنکه اساسا مخاطب از خود می‌پرسد در دل این برداشت‌های بلند و در جستجوی خاطراتی که فقط کاراکتر‌ها و سازنده فیلم از آن با‌خبر هستند، باید چه چیزی را دنبال کنم؟

فیلمساز اگرچه در اجرای فضاسازی خیال‌انگیز‌اش، قدری موفق است اما فراتر از آن پیش نمی‌رود. با این همه باید اعتراف کنم پایان‌بندی فیلم در یادم می‌ماند. پس از رهایی یافتن از جستجویی که به تکرار افتاده بود، ناگهان زنی را در دل درخت می‌یابیم. چهره‌ای مرموز با موهایی بلند و رها که به چشمانمان زل زده است (قاعدتا یا جوانی دختر است یا حتی مادر!). بعد از دیدن این پایان‌بندی، افسوس بزرگی داشتم که چرا فیلمساز از ابتدا ما را آن‌طور که باید، چشم‌انتظار تماشای این زن نمی‌کند!

فیلم کوتاه ماقبل تاریخ

کارگردان: آرمین اعتمادی

ارزیابی: ۳ از ۵

اگر دریافت این موضوع که ما در دل رویاهای یک کاراکتر سیر می‌کنیم، بدل به عنصری غافلگیرکننده در فیلم قبلی آرمین اعتمادی، رویای نیمه‌جان، شده بود، در فیلم جدیدش، ماقبل تاریخ، دغدغه‌ی سیالیت او میان خیال و واقعیت، از همان ابتدا عیان است. وسواس همیشگیِ او بر طراحی صحنه، این‌بار هم کمک کرده است تا به مدد آن، احساس معلق بودن زنی گرفتار در سوگ و خاطرات برجای مانده از آن به خوبی القا شود. در کنار تلفیق مداوم فضاهای فیلم، روایت داستان نیز به شکلی پازل گونه تکمیل می‌شود. کنار هم قراردادن المان‌هایی همچون، قاب عکس شوهر، تماشای دوچرخه‌سواری او در پس‌زمینه، حیوانی به اصطلاح ماقبل تاریخ، تصادف احتمالی با حیوان، اجرای تئاتر و دیالوگی خطاب به مینا: «گریه کن!»، رفته‌رفته شرح آنچه بر مینا گذشته است را کامل می‌کند.

جدای از کارگردانی خوب آرمین اعتمادی و بازی تاثیرگذار آلاهه بخشی، دریغ بزرگی که درباره فیلم داشتم، تقلیل دادن موضوع به دست و پنجه‌نرم کردن با یک فقدان است. چرا که ایده‌ی فقدان نیز، تقریبا در میانه‌ی فیلم کاملا عیان می‌شود. واکنش مخاطب هم در چنین وضعیتی تنها به ترحم برای شخصیت اصلی محدود می‌شود. نامی همچون «ماقبل تاریخ» انتظار ایجاد لایه‌های عمیق‌تری را پیش از تماشای فیلم در ذهنم ایجاد کرد. همچنین سکانس‌ گفت‌وگوی مینا و خواهر سهراب در ماشین نیز، لحنی متناسب با سایر لحظات سیال فیلم ندارد و به ناگاه ما را از آن جهان به کلی بیرون می‌آورد. اما در مجموع، فیلم ماقبل تاریخ، یک تجربه ارزشمند فرمی‌ست چه در سیر روایت و چه در القای فضایی معلق میان عینیت و واقعیت که رنجی را بر کاراکتر مینا تحمیل کرده است. رنجی که مینا برای رهایی از آن، آن را بدل به یک نمایش می‌کند.

فیلم کوتاه زیر همین سقف

کارگردان: کیان حجازی

ارزیابی: ۱ از ۵

رفتن به سراغ ساختن یک فیلم کوتاه ترسناک و تجربه کردن قراردادهای آن، به خودیِ خود قابل تقدیر است و نیاز به حمایت دارد. اما مسئله‌ی مهمتر آن است که فراتر از تجربه و آزمون و خطا، پیش از هرچیز باید به دریافتی عمیق از ماهیت هیولا و عنصر وحشت‌زای فیلم رسید که چه‌بسا بومی شده هم باشد. وگرنه تلفیق ناهمگون ارجاع به آیاتی از سوره فلق، کهن الگوی خانه‌ی نفرین شده، کهن الگوی ارواح سرگردان در یک خانه و ردپای عروسک‌های شیطانی آن هم در دل نایکدستی لحن فیلم که برای لحظاتی ما را به کلی از فضای وحشت بیرون می‌آورد، نمی‌تواند ترسی موثر خلق کند.

ضمن آنکه فیلم دیر شروع می‌شود و در لحظه‌ای که کاراکتر متوجه می‌شود همسایه‌ای در کار نیست، راه به فیلم بلند و تقابلی مفصل‌تر با ارواح می‌دهد. صدای پایانی فیلم هم که می‌گوید: «پس تو منو می‌بینی» نیز بسیار کودکانه است و ترسی ایجاد نمی‌کند. نقطه قوت فیلم اما در طراحی صحنه زیرزمین و حرکات دوربین آن سکانس است.

فیلم کوتاه چشم بسته

کارگردان: حمید یوسفی

ارزیابی: نیم از ۵

فیلم در ابتدا با پن‌های شلاقی، قرارداد لحن کمیک می‌گذارد. جنس بازی‌ها هم همین را می‌گویند. اما به ناگاه این قرارداد کمیک، با درگیری پدر و دختر و حادثه‌ای که برای بینایی پدر رخ می‌دهد، به شکل ناشیانه‌ای جدی می‌شود. دیگر از آن جا به بعد هرگز مشخص نیست که فیلم چه لحنی دارد. همچنین مشخص نیست که مخاطب باید در قبال حادثه‌ی عجیب فیلم و همچنین ملغمه‌ای از معضلات واقع‌گرای برآمده از دل مملکت، چه واکنشی داشته باشد.

همچنین اساسا مشخص نیست که مسئله فیلم چیست؟ تقابل کلیشه‌ای پدر سنتی و مذهبی با دخترِ امروزی؟ نابینایی عجیب پدر؟ پول‌هایی که پدر از مردم گرفته و در بورس به باد داده؟ مواجهه با موقعیت کمیک برق رفتن و صلوات فرستادن؟ نگاهی هجو‌گونه به رسانه متناسب با اخبارهای اقتصادی و تورم؟ همه‌ی این‌ها در مدیوم کوتاه؟ فیلمساز باید پیش از هرچیز تصمیمش را درباره مسئله فیلمنامه بگیرد و لحن متناسب با آن را هم انتخاب کند.

فیلم کوتاه پایان این جهان

کارگردان: شیوا غلامیان

ارزیابی: ۱ از ۵

بعید می‌دانم مشکل بچه‌هایی که در آن مدرسه‌ی نسبتا کم امکانات (با استناد به نمایی که نشان داده می‌شود) درس می‌خوانند و احتمالا با شرایط زیستی دشواری که دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، با یک دست تکان دادن ساده از سوی مسافران قطار، حل شود! کافی‌ست از خودمان بپرسیم اگر از فردای همان روز، دیگر مسافری دست تکان ندهد چه می‌شود؟ بچه‌هایی که در همان پلان ابتدایی می‌بینیم که دست به سنگ می‌برند، بالغ‌تر از این حرف‌ها هستند. مسئله دست تکان دادن، طبیعتا باید با برداشتی استعاری همراه شود. معنای دست تکان دادن، در لفافه باید همان معنای توجه کردن را داشته باشد. یعنی ای کاش کسی به این بچه‌ها توجهی کند. اما فیلمساز آنقدر روی مسئله دست تکان دادن تمرکز می‌کند که موجب می‌شود هم درک و دریافت آن بچه‌ها دست کم گرفته شود و هم موضوع برای مخاطب، بسیار ساده‌تر از چیزی که مد نظر فیلم‌ساز است جلوه کند. (بیان تجربه برای فیلمساز: شخصا شنیدم که در سالن بعد از پایان فیلم، عده‌ای به هم می‌گفتند خیلی ساده بود!)

دیالوگی هم که به صورت تصنعی در دهان معلم گذاشته شده که می‌گوید: «این پایان دنیاست دیگه» در راستای همان تاکید بیش از حد و تصعنی فیلمساز عمل می‌کند که با این دیالوگ، ردپای او هم در فیلم دیده می‌شود. همانطور که ردپای او در چیدمان عجیب کتاب صادق هدایت، پیرمردی که از بچه‌ها بدش می‌آید و قرصی که معلم را به کلی به خواب می‌برد دیده می‌شود. حُسن فیلم آن است که موقعیتی متناسب با فیلم کوتاه دارد. کنش باید در فاصله رسیدن به ایستگاه قطار انجام شود. دو راهیِ معلم هم مبنی بر فریب دادن بچه‌ها یا صادق بودن با آن‌ها، دوراهی جالبی است.

فیلم کوتاه میام دنبالت

کارگردان: محمد دهباشی

ارزیابی: ۱ از ۵

جلوه‌های ویژه به‌کار رفته در فیلم، تناسبی با لحن و روایت عاشقانه‌ی دست‌و‌پنجه نرم کردن مردی با غیاب همسر از دست‌داده‌اش ندارد. هربار که مرد آن قرص را می‌خورد، گویی به یک تیزر تبلیغاتی پرتاب می‌شویم تا اینکه برای ملاقات ویژه مردی با همسرِ مرده‌اش آماده شویم. روندِ مداوم خوردن قرص، تداعی آن مکان عجیب، دیالوگ همسر و شلیک آن مردِ مرموز، به قدری تکرار می‌شود که دیگر ارزشش را از دست می‌دهد.

شاید فیلم اگر مسیر دراماتیک دیالوگ‌های پایانی را، که عذرخواهی مرد از پرخاشگری و بی‌توجهی مداوم در مقابل زن را بیان می‌کرد، از ابتدا جدی گرفته بود و روی همان لحظات عاطفی و رنجی که مرد برای زمان برگشت‌ناپذیر می‌کشید تاکید می‌کرد، با اصلاح شکل جلوه‌های ویژه (یا حتی حذف آن!)، به سادگی و صمیمیتِ همان چیزی می‌رسید که نامگذاریِ «میام دنبالت»، پیش از تماشای فیلم در ذهن مخاطبان تداعی می‌کند!

فیلم کوتاه این پسر به یک کلیه نیاز دارد!

کارگردان: سید مهدی کرباسی

ارزیابی: ۰ از ۵

نام فیلم، با تاکیدِ عجیبی که دارد، به اندازه کافی شما را نسبت به تماشای یک فیلم بد نگران می‌کند. تماشای فیلم اما شما را مطمئن می‌کند. به نظر می‌رسد سازندگان، همانقدر از نامگذاریِ تاکیدیِ «این پسر به یک کلیه نیاز دارد!» ذوق زده هستند که از به تصویر کشیدن رضا پهلویِ نوجوان با لباس سوپرمن در بیمارستان شوروی! یا همانقدر اطمینان دارند که پسربچه‌ای نقش‌بر زمین شده در کنار گربه‌ای که کلیه را به دندان می‌گیرد و می‌رود، پایان‌بندی پرمفهومی است که موتیفِ کلامیِ «شد» گفتن‌های پرستار خارجی که سعی می‌کند فارسی حرف بزند هم بامزه است! به هرحال همه چیز متناسب با همان تاکیدِ حیرت‌انگیز بر عنوان فیلم است. وقتی سازندگان بهره‌ی هوشی مخاطبان و شعور سیاسی آن‌ها را تا این اندازه پایین در نظر می‌گیرند، حاصل هم چنین چیزی می‌شود.

فیلم کوتاه رویای آمریکایی

کارگردان: حورا کیان

ارزیابی: ۲ از ۵

فیلم از نمایش یک مراسم تولد ساده میان یک زوج شروع می‌شود و رفته‌رفته آرزوها و خواسته‌های دختر را با فضایی فانتزی‌گونه‌، آن هم برساخته‌ی ذهن او، ترکیب می‌کند. در این مسیر، جذابیت فانتزیِ تصاویر بر سادگی واقعیت ابتدایی سایه‌ می‌اندازد تا ما را آماده‌‌ی شوک فراق پایانی کند. در این میان، اجرای موزیکال، تصاویر فانتزی آسمان‌خراش‌ها، باران و تمام عناصر فیلم‌های خیال‌انگیز هالیوودی که احتمالا دختر در ذهن داشته و پسر را هم به آن تمایلات وادار کرده، به خوبی ذهنیات دختر را عیان می‌کند. اما این زمینه‌چینی، برای رسیدن به بار دراماتیک دیالوگ «ویزام اومده» کافی نیست. چنین پایانی برای اثرگذاری، بسیار وابسته به آن است که این رابطه و کاراکتر‌هایش، در دنیای واقعی هم برایمان ویژه شوند. به طور مثال، هیچ چیز ویژه‌ای درباره کاراکتر پسر وجود ندارد. لحظه‌ای هم که متوجه این دیالوگ می‌شود، واکنش سیگار کشیدن و آب خوردن او هیچ کمکی به همذات‌پنداری مخاطب نمی‌کند.

فیلم به شدت من را یاد نمونه موفقی همچون «سبز کله‌غازی» ساخته‌ی آرمان خوانساریان می‌اندازد که در آنجا هم با زوجی طرف بودیم که در آرزوهایشان غرق بودند و به‌ناگاه به واقعیت ساده‌ی بیرونی رسیدند. اما در آنجا از دل نمایش آن آرزوها، ما کاملا آن زوج و رابطه‌شان را شناختیم. اما در فیلم رویای آمریکایی، تنها آرزوها را شناختیم نه واقعیت بیرونیِ این زوج را. اگرچه فیلم برای اجرای آرزوهای این زوج شایسته تقدیر است.

فیلم کوتاه تایپیست

کارگردان: هادی نوری

ارزیابی: ۱.۵ از ۵

فیلم کوتاه تایپیست، متاسفانه یک فیلم بلند فشرده شده است. هم یک خط اصلی روایی دارد که داستان زنی است که با چاپ داستان‌هایش در مجله بهارستان به دردسر می‌افتد و هم یک خط روایی فرعی عاشقانه از آشنایی مردی با این زن. هرکدام از این روایات می‌توانند یک پرده از فیلم بلند باشند. آن وقت حضور کاراکتر رحیم نوروزی هم، به همین دقایق کوتاه محدود نمی‌شد! رابطه عاشقانه آن مرد و تایپیست هم صرفا به بهانه‌ای برای چاپ داستان‌های زن بدل نمی‌شد که بعد هم تقریبا رها شود!

جدای از خط روایی، امکانات اجرایی فیلم هم کاملا در حد و اندازه یک اپیزود از سریال مدار صفر درجه فشرده شده است. به هر روی، ایده متفاوت بودن زندگی کاراکتر تایپیست در محل کار و خانه از جذابیت‌های فیلم است و پلان رقص انگشتانِ زن تایپیست هم از بهترین پلان‌ها. اما درجا زدن فیلم بر صحبت‌های مکرر کاراکتر مرد و سخن گفتن ناگهانی کاراکتر زن با او، از دیگر ایرادات فیلم است.

فیلم کوتاه سوگ سهراب

کارگردان: هادی درویشی

ارزیابی: ۱ از ۵

فیلم سوگ سهراب از تعدد مسئله رنج می‌برد. آیا مسئله فیلم حافظه پدر است؟ یا رابطه پدر با پسرش سهراب؟ یا حتی مسئله‌ی یکی از دوستان قدیمی پدر یعنی سیاوش؟ یا حتی نگرانی درباره موقعیت فعلی پسر سیاوش؟ سوال جانبی: نسبت جنگ ایران و عراق با وضعیت این دو چیست؟ در دل این موقعیتِ بازجویی‌گونه، کدام را باید رهگیری کنیم؟ در پایان اما ذهنیت دیگری فاش می‌شود! پدری که سال‌ها عادت به جاسوسی کرده، به نظر دیگر ذاتا جاسوس شده و در لحظه‌ای که احساس خطر کند، حافظه‌اش هم کار می‌کند!

اسامی، همه از قربانیان شاهنامه هستند اما مشخص نیست داستان کدام قربانی را باید دنبال کرد. فیلم برخلاف داشتن ویژگی‌های اساسی فیلم کوتاه یعنی محدود بودن به یک لوکیشن، داشتن نهایتا دو کاراکتر و بازه‌ی زمانی محدود، به دلیل بلاتکلیفی در ایده‌ی اصلی، در مجموع ناموفق است.

فیلم کوتاه کاپیتان تورس

کارگردان: محمدحسین جمشیدی

ارزیابی: ۱ از ۵

فیلم تورس درباره دو راهی کاراکتری به نام احمد است که دوستانش ماموریتی مهم را به او می‌سپارند و حال او باید به این فکر کند که از پس چنین ماموریتی برمی‌آید یا نه. فیلم به جای تمرکز بر این موقعیت کوتاه و همچنین بر پرداخت هرچه بیشتر ذهنیات کاراکتر محوری‌اش برای زمینه‌چینی فکری او در مواجهه با این دو راهی، آنقدر اسیر زرق و برق‌های طراحی صحنه، نمایش کاراکترهای فرعی و هزینه تولید زیاد شده، که در نهایت میل به ساختن یک وسترن با تداعی موسیقی موریکونه، بر هرچیزی سایه انداخته است.

لحظاتی هجوگونه که ذهنیت کاراکتر احمد را از موفقیت در کشتن فرمانده و به پرواز درآمدن روی دستان همرزمانش می‌بینیم، از جنس همان لحظاتی است که فیلم باید از همان ابتدا بر آن متمرکز می‌شد. نگاه پایانی احمد به قربانی هم در راستای همین لحن است. اما سهم زیادی از فیلم در راستای این نیات نیست.

فیلم کوتاه ادامه دادیم

کارگردان: فرزانه جعفرنیا

ارزیابی: ۱ از ۵

فیلم کوتاه ادامه دادیم، برخلاف اجرای ساده و دلچسب آن که حقیقتا هم از فیلم کوتاه چنین انتظاری داریم، به دلیل اشتباه در جای دوربین (به ویژه در اولین صحنه که مرد در کنار تخت داستان می‌خواند) و تاکید بیش از حد در مقدمه‌ی فیلم، برگ برنده‌اش خیلی زودتر از موعد برای مخاطب لو می‌رود. در چنین وضعیتی، تکرار صحنه‌های قصه‌خوانیِ زن و مرد هم خسته‌کننده خواهد بود. اگرچه پلان پایانی نقاشی‌های روی دیوار، قدری به ارزش این ایده محوری می‌افزاید، اما در نهایت فیلم ایده بکر خود را با دکوپاژ نادقیقِ در اجرا، حیف می‌کند.

فیلم کوتاه های‌کپی

کارگردان: محمد رحمتی

ارزیابی: ۲.۵ از ۵

فیلم ایده جذابی دارد. حتی اگر موقعیتی شبیه به این ایده را در نمونه‌های موفقی همچون فیلم بلند Enemy ساخته‌ی دنی ویلنوو دیده باشیم، فیلم های‌کپی با محوریت قرار دادن دو زن سنتی و مدرن، با روابط متفاوتی که با شوهرانشان دارند، موفق می‌شود در گام اول، این ایده را در جهان فیلم خود منحصر به فرد کند. فضاسازی شروع فیلم، به مدد نورپردازی‌های کم مایه و بنفش، در دل هوای بارانی، حس و حالی نئونوآر القا می‌کند. لحظه‌ معرفی های‌کپی هم، لحظه بکری از آب درآمده و مخاطب را وادار می‌کند که این ایده را جدی بگیرد.

اما به محض آنکه دو زن از ماشین پیاده می‌شوند و درباره بوکوفسکی حرف می‌زنند، آن فضاسازی نئونوآر به یکباره از بین می‌رود. هنگامی هم که زن وارد خانه می‌شود، باز هم خبری از آن فضای رازآلود نیست. جای خالی خلوت و تردیدهای فراوان زن سنتی، بسیار در فیلم حس می‌شود. اما به محض رسیدن به پایان‌بندی، فیلم مجدد دل تماشاگرانش را به دست می‌آورد. در مجموع ایده فیلم های‌کپی تا زمانی که به یک فیلم بلند بدل نشود، عیار قصه‌اش به طور کامل مشخص نمی‌شود. هزاران سوال درباره موجودِ های‌کپی، شرکت پشت آن و شکل عملکرد آن می‌تواند وجود داشته باشد که جای آن در مدیوم بلند است.

فیلم کوتاه کانکس

کارگردان: دینا رضایی

ارزیابی: ۱.۵ از ۵

فیلم کانکس هم از آن دست نمونه‌هایی‌ست که یک شخصیت جالب با کنشی جالب را در محوریت دارد اما در نهایت این ایده را توسعه نمی‌دهد. آنقدر به شکل مکرر، مردی تنها که در یک کانکس زندگی می‌کند و جز با یک سگ، با هیچ فرد دیگری ارتباطی ندارد را نشان می‌دهد که از ارزش همین موقعیت نیز کاسته می‌شود. کنش جذاب کاراکتر آن است که مدام صداهای محیط و موقعیت‌های مختلف را ضبط کرده و کاسِت‌های این موقعیت‌ها را به همان نام برچسب زده و آرشیو می‌کند. پرداخت چنین ایده‌ای، مرز باریکی میان مدیوم فیلم کوتاه و بلند دارد و در نهایت دریافت من از پایان‌بندی فیلم، پاسخی برای مدیوم فیلم کوتاه نیست: این مرد با این صداها، زندگی می‌سازد و خلا ارتباطاتش را پر می‌کند. همین!

فیلم کوتاه سنگ‌های نجواگر

کارگردان: علی محمد ترحمی

ارزیابی: ۱.۵ از ۵

فیلم در همان پلان ابتدایی قرارداد می‌کند که رابطه پسر و اسب مهمترین مسئله فیلم است. این را از همان دیالوگ ابتدایی می‌توانیم دریابیم. به محض صدای انفجار در معادن، اسب از شدت صدا جا می‌خورد و شیهه می‌کشد. پسر هم به اسب می‌گوید که او را از آنجا خواهد برد. اما لحظاتی بعد، با فرمی معلق میان یک اثر تجربی و مستند، دوربین به ثبت کارهای کارگران در یک معدن می‌پردازد. پلان‌هایی طولانی که مخاطب را سردرگم می‌کنند. به ویژه آنکه قرارداد ابتدایی فیلم (محوریت پسر و اسب) برای دقایق زیادی فراموش می‌شود.

سپس مجدد به ارتباط پسر و اسب برمیگردیم. این‌بار اسب به محض شنیدن صدای انفجاری دیگری، از دست پسر فرار می‌کند و به اعماق یک معدن می‌رود. سرگردانی میان این دو روایت، فیلم را قدری بلاتکلیف جلوه می‌دهد. ضمن آنکه در پایان، مسئله‌ی فیلم هم از ارتباط میان آن پسر و اسب به ارتباط میان آن پسر و نجات کارگر معدن تغییر می‌یابد. مشخص نیست این فیلم دغدغه‌ی محیط زیستی دارد یا دغدغه‌ی زیست کارگران معدن. برخلاف توانایی اجرایی بالای کارگردان و تیم فیلمبرداری در روایت بصری فیلم، در ایده و متن با اثر موفقی روبرو نیستیم.

فیلم کوتاه به صدای زمین گوش کن

کارگردان: شهاب مهربان‌پور

ارزیابی: ۱.۵ از ۵

فیلم یک موقعیت فیلم کوتاهیِ جذاب دارد. گویی در حال خواندن یک داستان کوتاه مینیمال از یکی از نویسندگان مدرن هستیم. مردی میانسال به همراه همسرش، با یک گوشیِ پزشکی، از کف خانه‌شان مشغول استراق سمع مکالمات زوج طبقه پایینی هستند. در حالی که آن زوج را مسخره می‌کنند، ناگهان زن از میان صحبت‌های این زوج، متوجه رازی از شوهرش می‌شود. فیلم برخلاف داشتن چنین ایده‌ای، در طراحی زوج اصلی فیلم به شدت بد عمل کرده است. اساسا چرا مردی با این سن را باید در کنار این زن گذاشت؟ آن هم برای چنین قصه‌ای! زن و شوهر محوری فیلم به قدری سطحی با هم رفتار می‌کنند که اجازه نمی‌دهند ما رابطه آن‌ها را جدی بگیریم.

در حالی که پایان چنین ایده‌ای نیاز به یک تعمق درونی در رابطه‌ی این زوج دارد که با توجه به مقدمه‌ چینیِ سرشار از لودگی میان زن و مرد و جدی نگرفتن رابطه‌ میانشان، چنین حسی به مخاطب القا نمی‌شود. ضمن آنکه در رفت‌و‌برگشت‌ها میان صحنه‌های این زن و مرد و زوجی که مورد استراق سمع قرار می‌گیرند، دکوپاژ کارگردان مدام به تکرار می‌افتد. به گونه‌ای که ممکن است این ایراد وارد باشد که اساسا چنین قصه‌ای برای مدیوم داستان کوتاه تعریف شده است و نه یک فیلم. به هر ترتیب، فیلمِ به صدای زمین گوش کن، جزو آن دسته از فیلم‌هایی‌ست که حقیقتا می‌توان گفت بر اساس یک موقعیت کوتاه بنا شده است.

فیلم کوتاه هبوط

کارگردان: اشکان ساعد‌پناه

ارزیابی: ۱.۵ از ۵

فیلمِ هبوط پایانی دارد که از ذهنم بیرون نمی‌رود. اما چه می‌شود که با داشتن چنین پایانی، مسیر بدی را از آغاز طی می‌کند! پدر و پسری ناگهان خود را در موقعیتی می‌یابند که باید جسدی را پنهان کنند. جدای از آنکه چندان به اصطلاح، چفت‌بندیِ اطلاعات و انگیزه برای کاراکترها و مخاطب صورت نمی‌گیرد که چرا این دو نفر باید بدین شکل خود را درگیر این موقعیت کنند، مناسبات مذهبی و اخلاقیِ تعریف شده برای پدر و تضاد آن برای پسر، بسیار دیر و کمرنگ زمینه‌چینی می‌شوند. همچنین به لحاظ فضاسازی، حس و حالی که در پایان فیلم القا می‌شود از جنس وحشت است، در حالی که تا پیش از آن، مخاطب آن‌طور که باید برای چنین حس و حالی آماده نیست. چرخش سَری که پسر در پایان فیلم به سمت پدر می‌کند، با آن حس و حال مرموز احضارِ آن جنازه، مقدمه‌چینی‌اش بدین شکل است که از ابتدا، تقابل پسر و پدر، خیلی زود به مسئله اصلی فیلم بدل شود.

داغ‌ترین مطالب روز

نظرات