نقد فیلم کریستی (Christy) | سیدنی سوئینی در رینگ بوکس
اولین نمایش کریستی در بخش نمایشهای ویژهی جشنوارهی ونیز سال ۲۰۲۵ شکل گرفت. فیلمی بهکارگردانی دیوید میشدِ استرالیایی، دربارهی یکی از بزرگترین مبارزهای زنِ تاریخ: کریستی مارتین. زنی که رکورددار ۴۹ پیروزی در مسابقاتِ دوران حرفهای خود است و توانسته بهعنوان اولین بوکسورِ زن در تالار افتخارات بوکس نِوادا و بعدتر تالار افتخارات بوکس ملی آمریکا راه پیدا کند. پیشتر نیز مستندی بهاسم ناگفتهها: معامله با شیطان Untold: Deal With the Devil دربارهی او ساخته شده بود؛ اما اینجا و در فیلم کریستی Christy روایتی داستانی و قابلتأمل از زندگی شخص و حرفهای او پیش چشم مخاطبان قرار دارد.
سیدنی سوئینی در این فیلم در نقش کریستی به ایفای نقش میپردازد. او همچنین یکی از تهیهکنندگان فیلم نیز هست. بعد از حواشیِ بسیاری که برای سوئینی در اواخر سال گذشته و ابتدای سال جاری میلادی پیش آمد، فیلم کریستی تقریبن از سوی تمامی رسانهها نادیده گرفته شد و نتیجه فروشِ فاجعهبارِ فیلم در زمان اکران بود. علیرغم بودجهی ۱۵ میلیون دلاری فیلم، کریستی درنهایت توانست فقط ۲ میلیون دلار فروش داشته باشد تا تبدیل به بمبِ باکسآفیس شود. اما بعد از تماشای فیلم، باید گفت که با فیلمی قابلقبول طرفایم که اتفاقن از بسیاری از فیلمهای پُرسروصدای سال بهتر و قابلاعتناتر است.
در ادامهی متن، داستان فیلم فاش میشود.
داستان فیلم کریستی Christy دربارهی ظهورِ کریستی سالترز است. دختری اهلِ ویرجینیای غربی که بعدتر، بهدلیل همین خاستگاه، به «دختر معدنچیانِ ذغالسنگ» شهرت مییابد. فیلم دورانِ حرفهای او را دنبال میکند که چهطور از سرِ تفریح و بیپولی به بوکس رو میآورد و رفتهرفته، بعد از دیدهشدنِ مسابقاتش و کشفشدن بهدست مربیان و ترتیبدهندگانِ مسابقات، تبدیل به یکی از شمایلِ بوکس در آمریکا میشود. همزمان، او با چالشهای زیادی در زندگی شخصیاش نیز دستبهگریبان است. خانوادهاش او را بهدلیل گرایشهایش تحتفشار قرار دادهاند و این فشار تا سالهای زیادی روی او باقی میماند؛ بهگونهای که ازدواجش را نیز تحتتأثیر قرار میدهد و باعث میشود که شوهرش اقدام به کشتنِ او کند. فیلم سعی میکند تا مهمترین فرازوفرودهای زندگیِ کریستی را، هم در بُعد خانوادگی/شخصی و هم در بُعد حرفهای، پوشش دهد. تلاشی که در برخی فرازها شکست خورده، اما غالبن موفقیتآمیز است.
حضور یک زن در مسابقاتِ «مرد سرسخت» و تلاشِ کریستی کوتاهقامت برای بسکتبالیست شدن نشان میدهند که «تضاد» و «مبارزه» دو تا از کانسپتهای اصلیِ روایت در فیلماند
فیلم با مونولوگی کوتاه از زبان کریستی آغاز میشود: «بعضیها میگن من یهجوری مبارزه میکردم که انگار میخوام کسانی که در حقم بدی کردهن رو نابود کنم. میگن جوری میجنگیدم که انگار شیطان توی وجودم بود.» این جملهها در نگاهِ اول فقط حاوی معناهای مستقیمِ خودشاناند. اما با پیشرفتنِ روایت و کاملشدنِ چرخهی آن، معنای اصلیشان آشکار میشود؛ بعد از اینکه متوجه شویم کریستی از پسِ چه مصائبی برآمده و به این دستاوردها رسیده است. بعد از همین مونولوگهاست که اولین صحنهی مبارزهی کریستی را میبینیم. مبارزهای در قالبِ رقابتهای «مردِ[انسانِ] سرسخت» (toughman) که او فقط برای کسب پول در آنها شرکت کرده است. او در اصل میخواسته تا بسکتبالیست شود؛ چیزی که در صحنهای کوتاه به نمایش درمیآید.
همینجا یکی از تمهای مهمِ فیلم مطرح میشود و صدالبته اصلیترین ایرادهای فیلم کریستی Christy نیز رخ مینمایند. قبل از هر چیز، حضورِ یک «زن» در رقابتهای tough”man” حاویِ یک تضاد در خود است. این مسئله بر این امر تأکید میکند که کریستی در اصل در حالِ مبارزه با نوعی جنسیتگرایی است. چیزی که در ادامهی روایت ــ در صحنهی حضورش در باشگاه و اولین ملاقاتش با جیم، در زندگیِ خانوادگیاش پس از ازدواج، در قراردادهای کاریاش و حتا در مبارزاتش ــ نیز قابلردیابی است. این تضادِ مطرحشده در همان ایدهی «بسکتبالیستشدن» هم نهفته است. کریستی زنی کوتاهقامت است و لااقل از نظرِ ظاهری، جثهاش چندان بهکارِ بسکتبال نمیآید. بنابراین، خواستِ اولیهی او در این زمینه نیز بهنوعی مبارزه برای احقاقِ امری است که در ظاهر ناممکن است. این دو مطلب نشان میدهند که کانسپتِ «مبارزه» در شخصیتِ کریستی و در فیلم کریستی چهقدر مهماند و نقش دارند.
اما باید گفت که این افتتاحیه و آن صحنهی کوتاه در باشگاه بسکتبال حسرتی را نیز به ذهن متبادر میکنند. در حالتِ فعلی، ما با صحنههایی کوتاه مواجهایم که چنین اطلاعاتی را به مخاطب میدهند و در این حالت، پرتابشدنِ ناگهانیِ او به فضای بوکس و عوضشدنِ مسیر و تقدیرش چندان بهچشم نمیآید یا لااقل پرداختِ قابلقبولی ندارد. فیلمساز میتوانست با جابهجاکردنِ این صحنهها در فیلمنامه (البته با پرداختی بیشتر) و اشارهی محکمتر به مسئلهی نیازِ مالی، این زمینهچینی را بهتر و منسجمتر ایجاد کند و اثرگذاریِ فیلم را بر روی مخاطب افزایش دهد.
بعد از تماسی که با کریستی گرفته میشود تا به مبارزهای دیگر دعوت شود، Christy نیز روی ریتمِ بهتری میافتد و دیگر شاهد روایتی با جزئیاتِ قابلقبول از فراز و فرودها و مصائبی هستیم که کریستی باید با آنها مقابله کند تا بتواند جایگاهی محکم در دنیای بوکس برای خود دستوپا کند. یکی از این چالشها، که پیشتر اشارهی کوتاهی به آن شد، ملاقات با جیم است. اولین و دومین صحنهی ملاقاتِ کریستی و جیم صحنههای مهمی در فیلماند. نگاهِ مردسالارانه و از بالا به پایینِ جیم در هر دو صحنه هویداست. نگاهی که در ابتدا فقط فضای «مردانه»ی بوکس را نمایندگی میکند؛ اما با توجه به ازدواجِ جیم و کریستی در ادامهی فیلم، میبینیم که در زندگیِ شخصی و حتا حرفهایِ آنها نیز وارد میشود و شروع به خرابترکردنِ وضعیت میکند.
وقتی صحبت از فضای «مردانه»ی بوکس میشود، جزئیاتی دیگر در فیلم برجسته میشوند. جیم، بعد از پذیرفتنِ اینکه مربیگریِ کریستی را بر عهده بگیرد، لباسهایی صورتیرنگ برای او میفرستد تا در مسابقات آنها را بپوشد. لباسها و رنگی که کمکم به برندِ کریستی تبدیل میشوند و بعدتر میبینیم که لباسِ مربیان در کنار رینگ نیز به همین رنگ است. جلوتر نیز صحنهای وجود دارد که جیم، پای میزِ بیلیارد، از کریستی میخواهد تا موهایش را بلندتر کند تا ظاهری «زنانهتر» پیدا کند. این دو نمونه نشان میدهند که کلیشههای جنسیتی چهگونه دارند فضا را برای کریستی کنترل میکنند؛ پیشتر هم دیده بودیم که چه کلیشههایی سببِ فاصلهگرفتنِ پدرومادرش از او شده بودند. صدالبته که میتوان ــ و میبایست ــ این حرفهای جیم را در کنارِ خواستِ پنهانِ او برای ازدواج با کریستی نیز خوانش کرد. این مسئله زمانی پُررنگتر جلوه میکند که بهیاد بیاوریم در یکی از صحنههای دعواهای آنها در خانه، «کوتاهکردنِ مو» آغازی میشود برای شروع جرّوبحث و مشاجره.
دانکینگ و جیم، که هر دو در ابتدا سکوهای پرشِ کریستی در رسیدن موفقیتاند، رفتهرفته به استعمارگرانِ او تبدیل شده و از نظرِ ظاهری نیز معادلسازی میشوند
بعد از اینکه کریستی با دانکینگ ــ یکی از کلهگندهترین کارفرمایان بوکس در تاریخ ــ قرارداد میبندد، فیلم نیز واردِ فاز تازهای میشود و ایدههایی دیگر به آن اضافه میشوند. از اینجاست که رفتهرفته مسئلهی «استعمار» به میان میآید. دانکینگ، که با مبارزانی افسانهای و تاریخی نظیر محمدعلی کلی و مایک تایسون نیز قرارداد داشته است، کسی است که باعث میشود کریستی رفتهرفته به اوج و شهرت و ثروت برسد؛ تا جایی که باشگاهِ خود را تأسیس کند، بیاموِ شخصیسازیشدهاش را تحویل بگیرد و غیره و غیره. اما آنچه که بهشکلی ضمنی اتفاق میافتد استعماری است که از جانبِ کینگ برای کریستی رخ میدهد. اوست که گردانندهی رقابتهاست و پولها را جابهجا میکند. اوست که تعیین میکند کریستی چیزی را در مصاحبهای بگوید یا نگوید (که مثالی از هر دو نمونهاش را در صحنههای متفاوتی در فیلم میبینیم). بنابراین، او عملن تبدیل به کارفرمای کریستی در بوکس میشود.
از طرفی دیگر، این «استعمار» در بُعدی دیگر اتفاق میافتد: در زندگی خانوداگی و از طریقِ جیم. جیم رفتهرفته شروع به استعمارِ کریستی میکند. او را معتاد میکند، از او فیلمبرداری میکند، به او خط میدهد، افکارش را کنترل میکند (در مصاحبه بهجای او حرف میزند «او فمنیست نیست»)، حتا نحوهی مبارزه را کنترل میکند و همه و همه و همه تا جایی که درنهایت آنقدر در این ماجرا پیش میرود که حقِ «کشتن» کریستی را نیز از آنِ خود میداند و به آن اقدام میکند. استعماری که میفهمیم در حوزهی مالی نیز در حال اتفاقافتادن است و کریستی از آن خبر ندارد. از نظرِ بصری نیز فیلم رفتهرفته جیم را به تصویرِ دانکینگ نزدیک میکند: چیزهایی مشابهِ گردنبندها، ساعت و انگشترهایی که پیشتر بر دست و گردنِ دانکینگ دیده بودیم کمکم به زیورآلاتِ جیم اضافه میشوند. عملن او تبدیل به پدرخواندهای میشود که کنترلگرِ کریستی در زندگی شخصی است. بنابراین، استعمارِ کریستی در دو بُعدِ ورزشی و شخصی رخ میدهند و استعمارگران با یکدیگر معادلسازی میشوند.
شمایلِ دان کینگ و جیم کم کم به هم شبیه میشود تا وجهِ استعمارگرشان معادلسازی شود.
صحنهی ملاقات اول با دانکینگ ایدهای دیگر نیز در خود دارد: نوارویدئو. کریستی ویدئویی از مبارزههای خود برای دانکینگ آورده تا ببیند. اما ویدئو مشکل دارد و پخش نمیشود. اینجاست که کریستی خود دست به عمل میزند و همانجا فنون و تکنیکهایی از مبارزههایش را انجام میدهد. چنانکه مشهود است «نوارویدئو» عنصری مشکلزا در این صحنه است که کریستی با کنشِ خود از پسش برمیآید. این ایده در نیمهی دومِ فیلم، جایی که کریستی از زیرابیهای جیم باخبر میشود، دوباره برمیگردد. «نوارویدئو»هایی از او وجود دارد که پسرهای باشگاه دربارهاش صحبت میکنند؛ همانهایی که جیم مخفیانه ضبط کرده و بعدتر هم سعی میکند با استفاده از آنها کریستی را به خانه بازگرداند. این باز هم مشکلزا بودنِ نوارویدئوها مشهود است و باز هم این خودِ کریستی است که با کنشهای خود (رفتن به باشگاه و گلاویزشدن با جیم، دیدار با رُزی و درنهایت رفتن پیشِ پلیس) از پسش برمیآید.
دوباره به مونولوگِ آغازین برگردیم: «بعضیها میگن من یهجوری مبارزه میکردم که انگار میخوام کسانی که در حقم بدی کردهن رو نابود کنم. میگن جوری میجنگیدم که انگار شیطان توی وجودم بود.» مکالمهی کریستی با لیزا هالووِین در بیمارستان برای توضیح جملهی دوم بسیار مهم است. او میگوید که مدتها نصف دورانِ کاریاش را صرفِ این کرده تا دربارهی زنانی که با آنها مبارزه میکرده بد حرف بزند. این همان «شیطان»ـی است که از آن سخن رفت؛ مضاف بر اینکه وجوهی دیگر از همان «استعمار» یا «کلیشه»های موجود در این فضا را عیان میکند. استعماری که تو را مجبور میکند برای گرمتر کردنِ فضا، وجوهِ انسانیات را نادیده بگیری و به آتش بدمی. کاراکترِ لیزا از این نظر در فیلم بسیار مهم است. کسی که در سکانسِ اول بهعنوان رقیب در فیلم ظاهر میشود؛ در سکانسِ دوم بهعنوانِ همراه یا مربی؛ و درنهایت و در سکانسِ سوم بهعنوان رفیق. این پرداختِ حسابشده در فیلمنامه دربارهی کاراکترِ لیزا باعث میشود تا او را بهعنوانِ کاتالیزوری برای تغییر شخصیتِ کریستی بپذیریم و نیز کپشنِ پایانیِ فیلم را نیز باورپذیر میکند.
فیلم کریستی همهی این نقاط قوت را در خود دارد. بیشترِ شخصیتپردازیهای فیلم ــ علیالخصوص در مورد خودِ کریستی و جیم ــ باورپذیر و دقیق انجام شدهاند و این برای فیلمی که درنهایت قرار است روی زندگیِ کاراکترش تمرکز داشته باشد امری حیاتی است؛ هر چند پدرومادرِ کریستی در این میان مهرههای کمتر پرداختشدهایاند که میشد بهای بیشتری بهشان داد و از این تصویرِ کاریکاتوری ــ علیالخصوص مادر با آن صدای بهشدت زیر ــ دورشان کرد. میتوان این مسئله را نیز مطرح کرد که ماجراهای مربوط به معتادکردنِ کریستی و فیلمبرداریهای مخفیانه از او نیز زیادهازحد کوتاه و سطحی نمایش داده شدهاند. امری که باعث میشود این موارد برای مخاطب گنگ باقی بمانند؛ اما میتوان توجیهی نیز برای آن آورد که در یدهی پاراگرافِ بعدی مستتر است.
اما آنچه مشخص است این است که فیلم کریستی فقط فیلمی دربارهی کریستی مارتین نیست. انگار مبارزهای است که همزمان سیدنی سوئینی نیز دارد انجام میدهد. مبارزهای علیهِ مردسالاری یا مبارزهای در جهتِ عوضکردنِ تصویری که او در این سالها از خود ساخته بود. فیلم در همین راستا، تعمدن از نمایش تصاویر برهنه یا برانگیزاننده نیز اجتناب میکند تا بدن مسئلهای نباشد که بخواهد مخاطب را جذب کند. درنهایت باید اذعان کرد کریستی میتواند نام خود را در فرست بهترین فیلم های ورزشی ثبت کند. پوئنهای مثبتِ فیلم آنقدری هستند که بتوانند منفیها را از جلوی چشم دور کنند. باید به بازیِ قابلقبولِ سیدنی سوئینی هم اشاره کرد که برای بازی در فیلم، چهارده کیلو به وزنِ خود اضافه کرد. البته بهتر بود در گریم، کمی بر روی چهرهی کودکانهاش کار میشد تا جلوهی رئالیستیتری در فیلم بیابد.