نقد فیلم Wake Up Dead Man: A Knives Out Mystery | سیاسی‌ترین فیلم چاقوکشی

یک‌شنبه 30 آذر 1404 - 19:47
مطالعه 6 دقیقه
دنیل کریگ، اندرو اسکات و کیلی اسپینی روی پوستر فیلم چاقوکشی: بیدار شو مرد مرده ریان جانسون
فیلم بیدار شو مرد مرده سومین قسمت مجموعه‌ی چاقوکشی است که با مفاهیم مذهبی، از پلات معمایی‌ جنایی‌اش آشنایی‌زدایی می‌کند.
تبلیغات

چاقوکشی Knives Out که تبدیل به یک فرانچایز سینمایی شده و با بیدار شو مرد مرده Wake Up Dead Man به قسمت سوم رسیده است، از همان فیلم نخست، دو ویژگی ثابت داشت؛ آشنایی‌زدایی ژانری و مضمون سیاسی. در فیلم اول، بخش اصلی آشنایی‌زدایی به کمک استفاده‌ای خلاقانه از دو ساختار آشنای داستان‌های معمایی آگاتا کریستی‌وار مشهور به هودانیت (Whodunit) رخ می‌داد؛ به این شکل که ساختار معمایی وارونه‌ (افشای هویت قاتل در ابتدای روایت) پرده‌ی اول، ساختار معمایی کلاسیک پرده‌ی سوم را مخفی می‌کرد. پرده‌ی دوم هم با قرار دادن تماشاگر در جایگاه همدلی با قاتل، نظام اخلاقی ژانر را درهم‌می‌شکست.

همچنین، قتلِ اصلی عملا به دست خود مقتول رخ می‌داد؛ بی آن که بشود دقیقا نام آن را خودکشی گذاشت! یک نویسنده‌ی کهنه‌کارِ داستان‌های پلیسی، نقشه‌ای طراحی می‌کرد برای شستن گناه قاتل و خودکشی جلوه دادن مرگ خودش؛ اما در پرده‌ی سوم می‌فهمیدیم که قتلی در کار نبوده و مقتول عملا و واقعا خودش را کشته است! پس حادثه‌ی محوری روایت از خودکشی به قتل و سپس به خودکشی تغییر ماهیت می‌داد؛ در حالی که اقدام به قتلی هم ــ از سوی قاتلی متفاوت با قاتل پرده‌ی اول ــ در کار بود!

پلات نبوغ‌آمیز چاقوکشی که تسلط ریان جانسون بر ساختار داستان معمایی کلاسیک را فریاد می‌زد و خلاقیت او در به چالش کشیدن این الگو را به رخ می‌کشید، همچنین مضمونی سیاسی هم داشت که مرتبط با لحن کمیک فیلم، بستری می‌شد برای نگاهی هجوآمیز. با یک خانواده‌ی ثروتمند آمریکایی مواجه بودیم که بدون دارایی‌های پدر فقیدشان هیچ نبودند؛ سفیدپوستان محافظه‌کار و نژادپرستی که حادثه‌ی محوری روایت، عمق فسادشان را افشا می‌کرد. پایان‌بندی روایت هم با پیروزی مهاجری غیرقانونی و معکوس شدن اختلاف طبقاتی همراه بود که در میزانسن نهایی بیان صریحی می‌یافت.

از منظر سیاسی، این صریح‌ترین فیلم چاقوکشی است

پیاز شیشه‌ای (Glass Onion) به‌عنوان دومین قسمت مجموعه‌ی چاقوکشی در تخیل ایده‌های داستانی و توسعه‌ی پلات به اندازه‌ی فیلم اول خلاق نبود؛ اما هنوز هم می‌شد نشانه‌هایی از آشنایی‌زدایی در آن یافت. بر خلاف هردو الگوی کلاسیک و وارونه‌ی «هودانیت»، این‌جا در شروع روایت از قتلی خبری نبود و برای دیدن نخستین مقتول باید تا گذشتن نیمی از زمان فیلم صبر می‌کردیم. قاتل اصلی هم چنان که نام فیلم فریاد می‌زد، از همان ابتدا در مرکز توجه قرار داشت؛ صرفا همان‌طور که کارآگاه نهایتا جمع‌بندی می‌کند، ایده‌ی قاتل بودن‌ او «بسیار احمقانه» بود!

اما جانسون در فیلم دوم مضمون سیاسی را حتی پررنگ‌تر کرد؛ این‌بار نه با یک خانواده‌ی ثروتمند، بلکه با نمایندگانی از مراکز مختلف قدرت در آمریکا مواجه بودیم؛ یک میلیاردر حوزه‌ی فناوری (شبیه به ایلان ماسک)، یک سیاست‌مدار، یک دانشمند، یک طراح مد و یک استریمر فعال حقوق مردان (مشابه اندرو تیت)! جمعی فاسد که بر حقایقی تاریک چشم پوشیده بودند تا منافع‌شان را از دست ندهند.

بیدار شو مرد مرده به‌عنوان سومین قسمت فرانچایز، هردو ویژگی مورد بحث‌مان را دارد. از منظر سیاسی، این صریح‌ترین فیلم چاقوکشی است؛ می‌شود ادعا کرد که ریان جانسون «کلیسا» را استعاره‌ای می‌بیند از کلیت محافظه‌کاران و راست‌گرایان آمریکا. مونسنیور ویکس (جاش برولین) پیرمردی خشمگین است که سخنرانی‌های پرشورش نفرت را در میان هواداران دگم‌اش ــ که از او وحشت هم دارند ــ رواج می‌دهد و آن‌ها را افراطی می‌کند؛ نیاز نیست خیلی فکر کنیم تا بفهمیم که این مرد نماینده‌ی دونالد ترامپ است! با این نگاه، کشته شدن او را می‌شود بازتابی دید از مصادیق متاخر خشونت سیاسی در آمریکا؛ از سوءقصد به جان خود ترامپ گرفته تا قتل چارلی کرک. تا پیش از افشای پایانی، حتی می‌شد فرض کنیم که قتل محوری اساسا نوعی صحنه‌سازی است برای اعطای جایگاه شهید و قدیس‌ به ویکس و جاودانه کردن‌ او نزد هواداران مومنی که چشم‌به‌راه معجزه‌اند.

اما مقصد نهایی پلات، هم دیدگاه سیاسی اثر را عمیق‌تر می‌کند و هم ــ مرتبط با آشنایی‌زدایی ژانری که توضیح خواهم داد ــ نظام تماتیک جالب‌تری می‌سازد. از دیدگاه سیاسی، این‌که ویکس واقعا بمیرد جالب‌تر است؛ چون ایمان بی‌چون‌و‌چرای هواداران‌اش را از واقعیت جدا می‌کند. آن‌ها نیازی ندارند که نقشه‌ای هوشمندانه برای فریب‌شان طراحی شود؛ نهایتا روایت مطلوب خودشان را باور خواهند کرد و نشر خواهند داد. مسئله‌ای که در صحنه‌ی پس از نقطه‌ی اوج فیلم و اشاره به واکنش‌های آنلاین به معجزه‌ی زنده شدن ویکس مورد تاکید قرار می‌گیرد.

چیزی که جای مونولوگ اکسپوزیشن کلاسیک کاراگاه درباره‌ی جزئیات قتل و هویت قاتل را می‌گیرد، مفهوم «اعتراف» است؛ فصل مشترک قانون و مذهب!

حالا لازم است درباره‌ی آشنایی‌زدایی صحبت کنیم. بیدار شو مرد مرده داستانی اساسا مذهبی دارد. با گناه نخستینی مواجه‌ایم که در گذشته اتفاق افتاده و گویی نسل‌های بعدی همچنان کفاره‌اش را می‌دهند. در نتیجه، اگر مقصد پایانی روایت قرار است چیزی جز تراژدی باشد، باید این گناه و عقوبت فرانسلی آن بالاخره تسویه شوند. سیب ممنوعِ جهان داستان و نماینده‌ی فیزیکی این گناه، جواهری است که کشیشی کهن‌سال سال‌ها پیش با بلعیدن آن خودش را کشته بوده. جواهری که به دختر لذت‌جو و سرکش‌اش به‌دروغ وعده داده بود تا او را در کلیسا نگه دارد. این پس‌زمینه‌ی داستانی مستقیما گره می‌خورد به پلات معمایی جنایی.

معنادار است که قاتل اصلی، یا به بیان دیگر کسی که نقشه‌ی قتل را کشیده، کاراکتری است که در گناه نخستین نقش دارد. مارتا (گلن کلوز)، دست راست ویکس که در کودکی جای جواهر را از وارث اصلی‌اش مخفی کرده است و امروز، بیم‌ناک از تاثیر فاسدکننده‌ی ثروت شوم، تصمیم به قتل ویکس می‌گیرد. معنای این قتل هم اتفاقا مذهبی است؛ مارتا برای حفظ وجهه‌ی ویکس و فرو نرفتن مونسنیور در چاه طمع است که می‌خواهد او را بکشد و قصد دارد نهایتا جواهر را هم از بین ببرد.

این‌جا دو مفهوم مذهبی «اعتراف» و «لطف» مهم می‌شوند. مارتا تصمیم می‌گیرد ویکس را بکشد؛ چون می‌خواهد به او «لطف» کند. همین «لطف»، باعث می‌شود که کشیش جاد (جاش اوکانر) ــ که پروتاگونیست روایت است و ضمنا نقشِ کلاسیکِ دستیارِ کاراگاه را دارد ــ در میانه‌ی راه فلسفه‌ی «هودانیت‌» را هم زیر سوال ببرد؛ این که داستان‌های معمایی درباره‌ی جنگیدن با شروران و اجرای عدالت‌اند، اما مسیح به دنبال خدمت به گناهکاران و لطف به ایشان بود! همچنین، همین «لطف» باعث می‌شود که بنوآ بلانک (دنیل کریگ) یکی از موتیف‌های ساختاری «هودانیت‌» را دور بیاندازد؛ جایی که به عنوان کاراگاه معمای قتل را حل می‌کند، اما تصمیم می‌گیرد از روی «لطف» به قاتل، حقیقت را افشا نکند!

چیزی که جای مونولوگ اکسپوزیشن کلاسیک کاراگاه درباره‌ی جزئیات قتل و هویت قاتل را می‌گیرد، مفهوم «اعتراف» است؛ فصل مشترک قانون و مذهب! کاراگاه و کشیش، هردو به دنبال شنیدن اعتراف گناهکارند؛ اما یکی دستگیر می‌کند و دیگری دست می‌گیرد! همین مسئله باعث می‌شود که افشای حقیقت معمای قتل، این‌جا با پیچشی غافلگیرکننده همراه باشد و احساس‌برانگیزترین لحظات فرانچایز چاقوکشی خلق شوند.

این که لحظات احساس‌برانگیز بیدارشو مرد مرده کار می‌کنند، نمی‌تواند از حضور جاش اوکانر مستقل دیده شود

این که لحظات احساس‌برانگیز بیدارشو مرد مرده کار می‌کنند، نمی‌تواند از حضور جاش اوکانر مستقل دیده شود؛ بازیگری که می‌تواند هم‌زمان گناهکار، همدلی‌برانگیز، شکننده و در عین حال قابل‌اتکا به نظر برسد. دنیل کریگ هم این‌جا با فاصله گرفتن از پرفورمنس‌ کمیک و اغراق‌آمیزش در پیاز شیشه‌ای و متناسب‌تر با لحن و سبکِ گوتیک ادگار آلن‌پویی فیلم ــ که به تصویرسازی و اتمسفر سینمای وحشت می‌رسد ــ لایه‌ی تازه‌ای به کاراکتر بنوآ بلانک اضافه می‌کند. کاراکتری که بر خلاف اکثر شخصیت‌های فرانچایزهای این سال‌های هالیوود، می‌شود با اشتیاق منتظر بازگشت دوباره‌اش بود. چون مجموعه‌ی چاقوکشی ریان جانسون با عشق و شناخت نسبت به داستان‌های معمایی جنایی و خلاقیت در استفاده‌ای تازه از مولفه‌های آشناشان جلو می‌رود و سرگرم می‌کند.

نظرات