سانس آخر هفته ۲۲ | ارادهی جمعی مقابل قدرت متمرکز
مردم، جمعیت یا تودهای خاموش از حاشیهی تصویر به مرکز قاب میآیند. گاهی در قالب شورشی ناگهانی، گاهی به شکل مبارزهای فرسایشی و گاه حتی طی فرآیندی مسالمتآمیز مانند رفراندوم. آنچه این لحظات را به هم پیوند میدهد، نه صرفا سیاست، بلکه رخنمایی ارادهی جمعی در برابر ساختارهای سخت و متمرکز قدرت است. سه فیلمی که در این شماره از سری مقالههای «سانس آخر هفته» انتخاب کردهام، همگی دربارهی همین لحظاتاند؛ لحظاتی که مردم عادی تصمیم میگیرند دیگر ساکت نمانند.
هر سه اثر با زبانهای سینمایی متفاوت، نشان میدهند چطور امید، سازماندهی و همبستگی میتوانند در برابر ساختارهای قدرت بایستند؛ وقتی ترس جای خود را به شجاعت میدهد و فرد به جمع میپیوندد. آنها یادآوری میکنند که تاریخ تکرار میشود؛ اما همیشه با صداهایی تازه. سینما هم این صداها را بازتاب میدهد؛ خوب میدانیم که تصویر میتواند حافظهی مقاومت باشد. بهترتیب دربارهی این سه فیلم صحبت خواهم کرد: متروپلیس (Metropolis) بهکارگردانی فریتس لانگ، نبرد الجزیره (The Battle of Algiers) بهکارگردانی جیلو پونتهکوروو و نه (NO) بهکارگردانی پابلو لارائین.
فیلم متروپلیس
فیلم Metropolis
- کارگردان: فریتس لانگ
- بازیگران: بریگیته هلم، آلفرد آبل، گوستاو فرولیش
- سال اکران: ۱۹۲۷
خلاصهی داستان: در یک دستوپیا، کارگرانِ ساکن زیرزمین در شرایطی غیرانسانی برای نخبگانِ ساکن برجها کار میکنند. با ورود پسر حاکم شهر به دنیای فرودستان و ظهور شخصیتی انقلابی، شکاف طبقاتی به بحرانی انفجاری تبدیل میشود.
متروپلیس شاهکار فریتس لانگ و یکی از مهمترین آثار تاریخ سینما است؛ فیلمی که نزدیک به یک قرن پیش ساخته شد اما مضموناش همچنان معاصر است. این فیلم صامت علمی تخیلی، تصویری دستوپیایی از جامعهای طبقاتی ارائه میدهد که در آن شکاف میان فقیر و ثروتمند به حداکثر رسیده است. دکورهای غولآسا، جلوههای بصری پیشگام و نورپردازی اکسپرسیونیستی، شهری میآفریند که همزمان باشکوه و کابوسگون است.
لانگ با استفاده از تصاویر نمادین (ماشینآلات غولپیکری که کارگران را میبلعند یا برج بابل بهعنوان نماد غرور و سقوط) ایدههای سیاسی عمیقی دربارهی استثمار طبقاتی و خطر فاشیسم منتقل میکند. او نشان میدهد که کارگران چطور قربانی سرمایهداران میشوند. شعار نهایی فیلم («واسط میان مغز و دست باید قلب باشد») سادهانگارانه به نظر میرسد؛ اما دعوتی است به همدلی و پل زدن میان طبقات. Metropolis با وجود تلاش نازیها برای سانسور آن، به نمادی از مقاومت تبدیل شد.
فیلم نبرد الجزیره
فیلم The Battle of Algiers
- کارگردان: جیلو پونتهکوروو
- بازیگران: ابراهیم حجاج، ژان مارتن
- سال اکران: ۱۹۶۶
خلاصهی داستان: فیلم مبارزهی مردم الجزایر با استعمار فرانسه را در دههی پنجاه میلادی دنبال میکند؛ از سازماندهی هستههای مقاومت شهری تا سرکوب خشن نظامی و جنگ در خیابانها.
نبرد الجزیره یکی از فیلمهای سیاسی برجستهای است که مرز میان فیلم داستانی و مستند را محو میکند. این اثر رویدادهای واقعی جنگ استقلال الجزایر در دههی ۱۹۵۰ را به شکلی بیطرفانه و بدون سادهسازی به تصویر میکشد. فیلم با دقتی فوقالعاده، فرآیند سازماندهی یک جنبش مقاومت را نشان میدهد؛ از ساختار سلولی تا تاکتیکهای چریکی و استفاده از اعتصاب عمومی (پنتاگون در سال ۲۰۰۳ و پس از اشغال عراق، این فیلم را برای مطالعهی تاکتیکهای چریکی نمایش داد). جیلو پونتهکوروو هیچکدام از دو طرف درگیری را قهرمان یا شرور مطلق نشان نمیدهد؛ او خشونت هر دو جبهه را به نمایش میگذارد و در عین حال توضیح میدهد که چرا این خشونت اتفاق افتاده است.
سبک نئورئالیستی فیلم و استفاده از بازیگران غیرحرفهای، اثری مستندگون خلق میکند. فیلمبرداری مارچلو گاتی با دوربین دستی، لنزهای زوم و استفاده از نور طبیعی، فضایی واقعگرایانه میسازد. موسیقی از حضور انیو موریکونه بهره میبرد و در جمع بازیگران فیلم میشود مبارزان واقعی پیدا کرد. ابراهیم حجاج و یاسف سعدی که خود از فعالان در جنبش استقلال بودند، با حضور در نقشهای اصلی به فیلم اصالت میبخشند. ژان مارتن هم در نقش سرهنگ ماتیو، فرماندهی فرانسوی، نه یک شرور کلیشهای بلکه انسانی پیچیده را میسازد. پونتهکوروو نشان میدهد که چطور مردم عادی به بخشی از مقاومت تبدیل میشوند. The Battle of Algiers یادآوری میکند که هیچ قدرتی نمیتواند برای همیشه در برابر ارادهی یک ملت بایستد.
فیلم نه
فیلم NO
- کارگردان: پابلو لارائین
- بازیگران: گائل گارسیا برنال، آلفردو کاسترو
- سال اکران: ۲۰۱۲
خلاصهی داستان: در شیلیِ دههی هشتاد، یک کمپین تبلیغاتی برای همهپرسی علیه ادامهی حکومت نظامی شکل میگیرد؛ جایی که مبارزه، نه در خیابان، بلکه در قاب تلویزیون و زبان تصویر رخ میدهد.
فیلم نه اثری از پابلو لارائین است که داستان واقعی شکست آگوستو پینوشه در رفراندوم سال ۱۹۸۸ شیلی را روایت میکند. گائل گارسیا برنال ایفاگر نقش رنه ساویدرا است؛ تبلیغاتچی جوانی که کمپین «نه» را هدایت میکند. رنه نه یک فعال سیاسی ایدهآلیست، بلکه فردی حرفهای است که میخواهد کمپینی موفق بسازد. این شخصیتپردازی نشان میدهد که تغییر لزوما به کمک قهرمانان اسطورهای به دست نمیآید؛ بلکه افراد معمولی با مهارتهای خاص میتوانند نقشی کلیدی داشته باشند.
لارائین با استفاده از دوربینهای قدیمی دههی ۱۹۸۰، کیفیت بصریای شبیه به اسناد تصویری آن دوران پدید میآورد. این تصمیم خلاقانه، مرز میان بازسازی و واقعیت را محو میکند. فیلمساز با دقت، تنش میان آرمانگرایان و عملگرایان در کمپین «نه» را نشان میدهد. فعالان قدیمی میخواهند دربارهی شکنجه و کشتارها صحبت کنند؛ اما رنه میگوید که باید دربارهی آینده و شادی حرف زد. این تنش، بازتاب واقعی چالشهای جنبشهای اجتماعی است؛ چطور میتوان پیام را به شکلی منتقل کرد که اکثریت را جذب کند؛ بدون اینکه از اصول خود دست برداریم؟ NO سندی است در توضیح این که چرا دیکتاتورها به مخالفانشان هیچ فضایی برای فعالیت سیاسی نمیدهند؛ خودشان بهتر میدانند که فاصلهشان با برکناری دائمی از قدرت، به اندازهی یک رفراندوم آزاد است!